مهتاب جودکی
مهتاب جودکی
خواندن ۸ دقیقه·۱ سال پیش

همه‌چیز متوقف شد، به جز جنگ

این گزارش روایت یکی از ایرانیان مقیم اوکراین از مواجهه با جنگ است که ۱۱ اسفند ۱۴۰۰ در روزنامه «پیام ما» منتشر شد. از آن زمان که فقط یک هفته از جنگ گذشته بود، آمار کشته‌های دو سوی درگیری رو به افزایش است.


تا قبل از آنکه برادر ویکتوریا که افسر نظامی است، تماس بگیرد و بگوید پوتین دستور حمله داده، زندگی عادی بود. تلفن مهدی ساعت ۵ صبح زنگ خورد و بعد از آن صدای آژیر در کی‌یف پیچید و آتش آسمان را روشن کرد. همه ترسیدند، کار تعطیل شد و «خانه» دیگر جای زندگی نبود.


در کی‌یف زندگی از شش روز پیش عادی نیست. در خارکف و چرنیهیف هم. شهر میدان جنگ شده. تانک‌های روس، دیوانه‌وار هر چیز و هر کس را از سر راه برمی‌دارند و گلوله‌ها در سینه ساختمان‌هایی می‌نشیند که تا چند روز پیش خانه بود. نشانی از آتش‌بس نیست. موشک‌باران خارکف ده‌ها غیرنظامی را کشته. آمارهای رسمی می‌گوید از روز پنج‌شنبه با شروع حمله روسیه به اوکراین، ۱۳۶ غیرنظامی از جمله ۱۳ کودک کشته و ۴۰۰ نفر دیگر مجروح شده‌اند. ده‌ها هزار نفر به دنبال راهی برای گریختن از آتش جنگ آواره شده و میلیون‌ها نفر در پناهگاه‌ها پناه گرفته‌اند. مهدی امینی، ایرانی مقیم اوکراین، از خانه‌اش در کی‌یف دور شده و همسرش ویکتوریا را همراه دو فرزندش به شهر کوچک و امنی در غرب اوکراین رسانده و این مسیر را دوباره برمی‌گردد تا در «دفاع منطقه‌ای» ثبت نام کند.

از میان دوستان او چند نفر همراه خانواده در کی‌یف مانده و با هم کوکتل مولوتوف درست می‌کنند و تغذیه نیروهای منطقه‌ای را به عهده گرفته‌اند، چند تای دیگر که تا پیش از این برای ولادیمیر پوتین فریاد می‌کشیدند، بعد از دیدن موشک‌ها و چتربازهای روسی، در دفاع منطقه‌ای ثبت نام کرده‌اند، آنها که تحصیلات پزشکی دارند رسیدگی به مجروحان جنگ را به عهده گرفته‌اند و یکی، دو نفر در لوهانسک و دونتسک در خط مقدم می‌جنگند. زندگی همه آنها از صبح بیست و چهارم فوریه عوض شده است.
مهدی ۴۵ ساله است. در دانشگاه تبریز فیزیک می‌خواند و همزمان در کارگاه تولید نان بستنی قیفی پدرش کار می‌کرد تا اینکه سال ۲۰۰۲ برای خواندن فیزیک نظری در دانشگاه شفچنکو به اوکراین رفت و ماندگار شد. او که برای نوشتن پایان‌نامه‌اش باید دوره زبان روسی و اوکراینی را می‌گذراند، در دانشگاه با ویکتوریا آشنا شد، استاد ادبیات روسی و اوکراینی. «در کلاس‌های درس با ویکتوریا آشنا شدم. بعدش هم عشق و ازدواج و اینها.» مهدی امینی داستان زندگی‌اش را با جملات کوتاه و خلاصه می‌گوید، بدون فوت وقت، شبیه کسی که در حال اعزام به خط مقدم است و باید آخرین جملات را برای خداحافظی بگوید. «سال ۲۰۰۴ ازدواج کردیم. دو تا بچه داریم. پسرم آرین ۱۴ ساله است و آنا دخترم چهار ساله.» برادرش در ترکیه و دو خواهر، خواهرزاده‌ها و پدر و مادرش در تبریزند، بی‌خبر از تصمیم او برای رفتن به جنگ با روسیه.

نیروهای روس، صبح پنج‌شنبه به روسیه حمله کردند و مهدی روز شنبه همسر و فرزندانش را به والینسکی رساند. «خیلی ترسیده بودند. چاره‌ای نبود. من آنها و خانواده برادر همسرم که او هم افسر نظامی و درگیر جنگ است را آوردم به شهری کوچک در ۲۵۰ کیلومتری کی‌یف، پیش خانواده همسرم. اینجا امن و امان است، هدف استراتژیک نیست.»

مهدی، ویکتوریا و دو فرزندشان در شب سال نو
مهدی، ویکتوریا و دو فرزندشان در شب سال نو


جنگ را هرگز تا این حد جدی ندیده بودم
این اولین مواجهه‌اش با جنگ نیست. او پیش از این بارها شاهد آشفتگی اوکراین بوده است. ازدواج او با ویکتوریا در سال ۲۰۰۴ همزمان با انقلاب نارنجی بود؛ تجمع هواداران یوشچنکو در میدان استقلال کی‌یف، کشیده ‌شدن اعتراضات به سراسر کشور و دست آخر تغییر نظام جمهوری به نظام پارلمانی. هفت سال بعد، در سال ۲۰۱۳ انقلاب میدان یا شایستگی رقم خورد. «حکومت دست‌نشانده روسیه را بیرون کردند و انقلاب را بار دیگر در مرکز کی‌یف دیدیم.» یانوکوویچ، رئیس‌جمهور اوکراین سرنگون شد و سیاست‌مداران طرفدار اروپا در کی‌یف به قدرت رسیدند. مهدی معتقد است حمله امروز روسیه به اوکراین، «از درد انقلاب میدان» است. بعد بحران دیگری درگرفت. جدایی‌طلبان شرق و جنوب اوکراین علیه حکومت جدید اعتراض کردند، جدال میان مسکو و کی‌یف بالا گرفت و تا آنجا پیش رفت که پس از یک همه‌پرسی، شبه‌جزیره کریمه، به روسیه ضمیمه شد. مهدی می‌گوید: «روسیه به اسم جدایی‌طلب‌ها نیروهای خودش را وارد اوکراین کرد، وگرنه هیچ جدایی‌طلبی نمی‌تواند با قدرت مرکزی اوکراین بجنگد.» درگیری همچنان تا ماه‌ها بعد ادامه داشت. او که در کی‌یف تولیدی کفش دارد، در آن سال با فرستادن پوتین به خط حمله، به ارتش اوکراین کمک کرد. «روسیه ارتش را خلع سلاح کرده بود. بودجه نظامی اوکراین در حد صفر بود، نه خودروی زرهی، نه لباس و جلیقه و کلاه مخصوص ضدگلوله. جز کلاشینکف هیچ چیزی در دست نیروهای اوکراین نبود.» دیاسپورای اوکراینی (اوکراینی‌های مقیم خارج از کشور) شروع به جمع‌آوری کمک کردند. مهدی و دوستانش هم کمک مالی جمع‌آوری کردند. او ماشینی باری خرید و با فلز ضخیم، زره‌پوشش کرد و به خط حمله فرستاد. بعد کارگاهش را به تولید پوتین جنگی اختصاص داد. «کفش مخصوص، طبق استاندارد ناتو، با زیره مقاوم که خمپاره‌هایی با حرارت ۳۰۰،۴۰۰ درجه آن را از بین نبرد.»
هشت سال از آن روزها گذشته و جنگ دیگری در گرفته است.‌ آژیرهای حمله هوایی در کی‌یف، خارکف، وینیتسیا، اومان و چرکاسی به صدا درآمده است. دیروز در حمله توپخانه روسیه، ۷۰ سرباز اوکراینی کشته شدند و اکنون ارتش روسیه از هر طرف در حال پیشروی به سمت کی‌یف است.
مردم منتظر جنگ نبودند، حتی با اینکه اعضای ناتو از ماه نوامبر به رئیس جمهور اوکراین هشدار می‌دادند و روسیه نیروهای نظامی‌اش را افزایش داده بود، بیمارستان صحرایی برپا کرده و انبارهای مهمات را آورده بود نزدیک مرز. «تاکتیک روسیه خیلی وقت‌ها همین است؛ نیرو و تجهیزات می‌آورند و هزینه می‌کنند و بعد برمی‌گردند. اما این دفعه هشدار دادند که حمله می‌شود. این همه آمادگی فقط برای رزمایش نظامی نبود. متاسفانه رئیس جمهور ما که از بستری جز سیاست آمده، این هشدارها را نادیده گرفت و ما غافلگیر شدیم.» مهدی می‌گوید با تجربه این سال‌ها، جنگ را هرگز تا این حد جدی ندیده بود.

همه چیز تعطیل، جز جنگ
تولیدی کفشی که کارگران در آن پوتین‌های سربازان خط مقدم را آماده می‌کردند، صنعتی شده. کارهایی که با دست و تعداد نفرات بیشتر انجام می‌شد، با ماشین انجام می‌شود و تولید بالاتر رفته. اما از روزی که آتش جنگ شعله‌ور شد، کارگاه کفش تعطیل است. سه مغازه دیگر خرده‌فروشی کفش هم تعطیل شده‌اند. مهدی امینی یک ساعت بعد از تماس برادر ویکتوریا، به همه کارگران پیام فرستاد که به کارگاه نیایند و به یک جای امن بروند. بعد به فروشندگان و مدیران کفش‌فروشی‌ها هم گفت سر کار نروند. پیغامی هم به مستاجرانش داد که «تا اطلاع ثانوی همه‌چیز را منجمد می‌کنیم. هیچکس پولی به من مقروض و مدیون نیست تا زمانی که جنگ تمام شود». در عرض یک هفته همه فعالیت‌های اقتصادی تعطیل شده. او دیروز کارگاه را برای پناه دادن به نیروهای مسلح اوکراین به شهرداری منطقه در کی‌یف تحویل داد. نماینده شهر به او قول داده برایش مجوز عبور از block‌post بگیرد، برای عبور از پست‌های نظامی که در تمام شهرها برقرار شده. مهدی امیدوار است به زودی به کی‌یف برگردد و در دفاع منطقه‌ای ثبت نام کند. نیروهای داوطلب آنجا آموزش‌های پایه‌ای را می‌گذرانند و بعد در آماده‌باش قرار می‌گیرند تا صورت نیاز به کمک ارتش بروند و جلوی «دشمن» بایستند. «در روزهای گذشته در خرسون، خارکف و سومی همین گروه‌های غیرنظامی داوطلب جلوی بعضی حمله‌ها را گرفتند.»
جز جنگ همه کارها تعطیل است. مهدی در ایران قهرمان دوچرخه‌سواری بود. یک بار قهرمان مطلق دانشجویان در همه رشته‌ها شد، سال ۷۷ یا ۷۸، دقیق یادش نیست. در اوکراین که زمستان‌های بلند و بهار و پاییز بارانی داشت و دوچرخه‌سواری راحت نبود، رفت سراغ بدن‌سازی. آنجا هم در مسابقات در رده سنی ۴۰،۴۵ شرکت کرد و مدال آورد؛ قهرمانی مسابقات ۲۰ کیلومتر دو و میدانی ۲۰۲۰ و مقام سوم همین رشته در ۲۰۲۱. «باید عادت کنیم که در شرایط جنگیم. بالاخره روزی این جنگ تمام می‌شود و تا آن زمان همه چیز جز دفاع متوقف شده است.»

شاید دیگر خانه را نبینم
ویکتوریا می‌گوید: «تو خارجی هستی، به تو اسلحه نمی‌دهند. تو را در نیروهای مردمی قبول نمی‌کنند.» این را می‌گوید که مانعش شود. مهدی می‌گوید این حرف‌ها بچگانه است. آرین می‌داند در کشور چه خبر است. تصمیم پدرش را فهمیده، گوشه‌ای کز کرده و غصه می‌خورد. آنا هنوز کوچک است، از بمب‌های خوشه‌ای و چتربازها و تیربارها چیزی نمی‌داند. پدر و مادرش در تبریز‌ هم بی‌خبرند. مهدی می‌گوید: «کدام آدم عاقلی این حرف را به پدر و مادرش می‌زند که من دارم می‌روم جنگ و احتمال کشته شدنم هست؟» بعد از ۲۰ سال زندگی در اوکراین، آنجا کشور اوست. «اگر ما هم کنار بکشیم نه آمریکا، نه انگلیس، نه لهستان، کسی به کمکمان نمی‌آید. اگر واقعا می‌خواهیم اوکراین تحت تسلط روسیه برنگردد باید جلو بیاییم. من اینجا را دوست دارم و برایش می‌جنگم.»
برگشت به قبل برای او یعنی سال ۲۰۱۱، زمان رئیس‌جمهوری یاکوویچ، که یک روز شنبه در باشگاه تمرین می‌کرد و از کارگاه زنگ زدند که «۶ نفر مسلح کارگاه را محاصره کرده‌اند». آنها مامور مالیات بودند، رشوه می‌خواستند. «ما نمی‌خواهیم این سیستم فاسد دوباره برگردد. اگر می‌خواهیم از وضع امروز مواظبت کنیم، وظیفه هر شهروندی است که از پیروزی سال ۲۰۱۴ در میدان دفاع کند.» مهدی با همان تن صدا در زمان صحبت از انقلاب میدان می‌گوید: «و شاید هرگز برنگردم. اگر هم برنگشتم، هیچ. دفاع وظیفه هر شهروند عاقلی است.»
پل‌های بین ساحل غربی رود دنیپرو و شهر کی‌یف را برای جلوگیری از هر نوع خطر از جانب روسیه تخریب کرده‌اند و رسیدن به کی‌یف خیلی سخت شده. بیشتر از نیم میلیون نفر اوکراین را ترک کرده‌اند؛ بیشترشان زن‌ها و کودکان. بسیاری‌شان مسیرهای طولانی را پیاده پیموده‌اند تا به مرز کشورهای همسایه برسند. مهدی اما می‌خواهد به خانه برگردد، با امید به اینکه دوستانش در خط مقدم نگذاشته‌اند روس‌ها یک قدم جلو بیایند و با آرزوی آزاد شدن نقاط تصرف شده. «نمی‌ترسم. امیدوارم سلاحی دستم بیاید و اگر تانکی دیدم که به طرفم می‌آید حقش را کف دستش بگذارم. اصلا برای همین دارم برمی‌گردم. برمی‌گردم که از کی‌یف محافظت کنم.»

جنگاوکراینروسیهمهاجر
روزنامه‌نگارم و اینجا در ویرگول هم می‌نویسم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید