این پست تقدیم می شود به روح والامقام شهیدان :
حاج شیرعلی سلطانی
صفدر سلطانی
صادق علی نژاد
با سلام و احترام خدمت شهید بزرگوار حاج شیرعلی سلطانی ،
به رسم معمول ، بعد از سلام ، باید احوالتان را بپرسم ، ولی خب، شهدا "عِندَ ربِّهم یُرزقون" هستند ، پس اگر احوال ما را جویا باشید باید بگم اوضاع مان خوب خراب است ! دنیا حسابی آشفته و بهم ریخته است ... حرف زیاد است از خرابی حالمان و بهم ریختگی اوضاع دنیا ... خودتان بیشتر در جریانید ... بُگذریم....
از شما که پنهان نیست ، کتاب را خیلی وقت قبل خریدم و خواندم و از همان موقع که خواندنش را شروع کردم تحت تاثیر قرار گرفتم و با خودم قرار گذاشتم که دو پست منتشر کنم ، در یکی از "خانوم ماه" بنویسم و در دیگری از شما و از همان موقع هم به یک عنوان مناسب فکر می کردم .
عنوانی که برای پست دوم در نظر گرفته بودم همچین چیزی بود : "چهره ی به تصویر نکشیده شده از مرد ِ ایرانی" ،ولی بعدش در ویرگول حرف و حدیث هایی پیش آمد ... مردد شدم ... خیلی فکر کردم به عناوین دیگر : "چهره ی فراموش شده ی مرد ایرانی" ، "چهره ی کمیاب از مرد ایرانی" ، "چهره ی نایاب" ؟ ... عقلم قد نداد به جایی ... یادم افتاد که شما "خانوم ماه" را خیلی دوست داشتید ، پس هر دو پست را با یک عنوان منتشر کردم : "خانوم ماه".
دوست داشتم خیلی بیشتر از شما بنویسم ، ولی نمی نویسم ... نه اینکه نخواهم بنویسم ، بیشتر دوست دارم بر و بچه های ویرگول بروند کتاب را بخوانند ، سرچ بزنند ، اصلا بر و بچه های شیرازی بیاید و برایمان بیشتر از شما بگویند.
می گویند آن موقع ها که ساکن زمین بودید و همین حالا که ساکن آسمان ها هستید ، روی ِ کسی را زمین نینداخته اید ... حالا هم من ، هم ما ... رو می زنیم به شما. برایمان دعا کنید ، که سخت محتاج دعای خیر شما هستیم.
همه ی بخش هایی که در کتاب آمده بود زیبا و تاثیرگذار بودند ولی صحنه هایی بودند که در ذهنم حک شدند . بخش هایی از این صحنه ها را در اینجا می آورم.
فرزند آخر شهید شیرعلی ، بعد از شهادت ایشان بدنیا می آیند و همانطور که در متن کتاب آمده ، ایشان از قبل هدیه ای را برای همسرشان خریداری کرده بودند.
راستش ، این سکانس برایم خیلی آشنا بود ! در کتابها ، فیلم ها ، رمان ها ، سریال ها و نه در دنیای واقعی ! البته قبل از آشنایی با شهید حاج شیرعلی و البته ، شاید از این به بعد هم ببینم ، در همان کتابها ، فیلم ها ، رمان ها ، سریال ها ببینم و نه در دنیای واقعی !
شهید صفدر سلطانی به شوخ طبعی و بذله گویی در خانواده شان مشهور بوده و خیلی زود به شهادت می رسند. روحش شاد و یادش گرامی
شهید صادق علی نژاد در این بخش داستان، 8 - 9 ساله هستند .
در این بخش ، محمد آقا، باجناق شهید حاج شیرعلی در وضعیت قرمز ،ابتدا به سراغ خانوم ماه و بچه هایشان می روند و آنها را از شهر خارج می کنند و در جواب خانوم ماه که می پرسد : "زن و بچه ی خودت کجا رفتن؟" جواب می دهد ، خانواده ی شیرعلی در اولویت هستند.
باشد که مقبول افتد .