ویرگول
ورودثبت نام
دختر مهتاب
دختر مهتاب
خواندن ۳ دقیقه·۷ ماه پیش

دنیا هنوز همون جوریه ...

می خوام خاطره ای از دوران تحصیل در دبستان براتون تعریف کنم ... جونم براتون بگه که اون موقع ها اینترنت نبود ، چیزی به اسم سرویس مدرسه نبود و هیچ پدر مادری بچه ش رو به مدرسه نمی برد! آخه یکی دو تا نبودیم که ! 😅خبری از لوازم تحریرهای فانتزی و برندهای آن چنانی هم نبود .... ولی تا دلتان بخواهد تکلیف بود ! آن هم خروار خروار و هیچ پدر مادری به هیچ معلمی هیچ اعتراضی نداشت!

این تکالیف خرواری به دو بخش تقسیم می شد : بخشی که در مدرسه باید انجام می شد و بخش بزرگتر که باید در خانه انجام می دادیم.

در عالم بچگی گاهی تراش ، پاک کن یا مدادمان را خانه جا می گذاشتیم و در حالت بدتر ! گم می کردیم و ما می ماندیم و کاسه ی "چه کنم" بدست با خروار تکالیفی که قرار بود تا پایان فقط اداری مدرسه ! تمام شود.

چاره این بود که به همکلاسی ها رو بزنی ! نسل ما همه چیز را سخت بدست آورده بود و به این راحتی ها نمی توانست چیزی را با کسی به اشتراک بگذارد و یا قرض بدهد ! (حداقل برای من فضا به این صورت بود)

برای قرض گرفتن لوازم التحریر از همکلاسی ها ، احراز شرایطی لازم بود به مثابه آزمونهای استخدامی ادارات دولتی و خصوصی!

اولین سنجه داشتن محبوبیت در بین بچه های کلاس و مدرسه بود و صد البته که این سنجه ارتباط نزدیکی با شرایط اجتماعی ، مالی و خانوادگی داشت!

اگر محبوبیتنداشتی حداقل باید اعتباری می داشتی ! اعتباری که به این سادگیها به دست نمی آمد ! باید ثابت می کردی که در حفظ امانت کوشا هستی و گرنه سابقه ات که خراب می شد هیچ بچه ای هیچ چیزی بهت قرض نمی داد !

شرایط در مورد "مداد" سخت تر هم بود ! اگر قرار بود مداد قرض بگیری ، قرض دهندهبرای قرض گیرنده شرط و شروطی می ذاشت ! مهم ترین شرط این بود که در هنگام استفاده از مداد قرضی حق تراشیدن مداد را نداری! حالا اگر کسی کمی منصف تر بود مداد را می تراشید و بعد منع تراش را صادر می کرد...

توی عالم بچگی رفتار بچه ها برام عجیب بود ! چه اینکه همه ی ما حتی برای یک بار هم که شده جایمان عوض شده بود ، همه ی ما هر دو جایگاه "مداد قرض دهنده" و "مداد قرض گیرنده" را تجربه کرده بودیم ، چرا نمی توانستیم کمی با هم مهربان تر باشیم؟

چرخ روزگار گذشت و گذشت تا نوبت به من رسید که در کسوت والای "مداد قرض دهنده" بخشش و لطف بی انتهای خودم را به رعیت همکلاسی ها نشان بدهم !🤣... خیلی خوشحال بودم ... نه چون به چُنین مقام والایی رسیده بودم 😅بلکه قصد داشتم روش متفاوتی در نظر بگیرم و جو کلاس را تغییر بدهم ... مداد را قرض دادم و شرط مذکور را برداشتم و خطاب به همکلاسی ام گفتم : " هر وقت لازم داشتی مداد را بتراش ".

خوب فکر می کنید در چه اتفاقی افتاد ؟؟؟؟؟

مدادی که در ابتدای کلاس به همکلاسی م قرض دادم
مدادی که در ابتدای کلاس به همکلاسی م قرض دادم

و.......

مدادی که در انتهای کلاس تحویل گرفتم


دنیا هنوز همین جوریه ......

"دختر مهتاب" هنوز از قوانین نامهربانانه تعجب می کنه ، "دختر مهتاب" هنوز دلش می خواد چرخه های اشتباه رو بشکنه ... "دختر مهتاب" هنوز هم قانون "منع تراش" رو لغو می کنه و چیزی که تحویل می گیره ، شوکه ش می کنه .... خلاصه اینکه ، "دختر مهتاب" هنوز احمقه .....

مولا امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام می فرمایند :

آنچه برای خود می پسندی برای مردم نیز بپسند و آنچه برای خود نمی پسندی،برای آنها نیز نپسند.


معلوم الحال : آقای دست انداز ، اجازه می دید زیر پست های شما تبلیغ کنیم ؟

آقای دست اندازه : سهم من چند درصده ؟

معلوم الحال : صفر .

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

دختر مهتاب : عجب ! عجب ! .... دنیا هنوز همون جوریه ...

فقط یه سوال دارم، در شهر محل سکونتتون عطاری جهت خرید خاکشیر هست ؟؟؟

پ .ن : عکس مدادی که تحویل گرفتم و تصویر حدیث آپلود نمیشه!🫤 ویرگول جان! بخاطر صبر و شکیبایی مون باید یه جایزه بهمون بدی!

امیرالمومنینحضرت علی علیه السلامدست اندازحال خوبتو با من تقسیم کندختر مهتاب
آزمودم دل خود را به هزاران شیوه / هیچ چیزش بجز از وصل تو خشنود نکرد...خدایا ! خودت منو بپذیر.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید