ویرگول
ورودثبت نام
دختر مهتاب
دختر مهتاب
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

مرا صدا زده بود

تقدیم به آقایی که زیر خیمه او ، همه یک خانواده ایم.

خواهر : "دخترمهتاب" میای امسال بریم پیاده روی اربعین؟

دخترمهتاب : نه!

این مکالمه من و خواهرم بود ابتدای محرم هر سال .....

در زیر خیمه او همه یک خانواده ایم
در زیر خیمه او همه یک خانواده ایم

خواهر : "دخترمهتاب" میای امسال بریم پیاده روی اربعین؟

دخترمهتاب : نمی دونم .... شک دارم ... یعنی از پسش برمیام؟

سال گذشته جواب من از "نه قطعی" به "نمی دونم همراه با شک" تبدیل شد .....

شب شام غریبان بود .... درست پارسال همین موقع ... در مسجد مداح روضه خواند و دعا کرد و از آقا خواست که برای "پیاده روی اربعین" همه را بطلبد...

در قلبم چیزی حس کردم .... "دخترمهتاب" امسال میای پیاده روی اربعین؟؟؟

.

.

.

"او" مرا صدا زده بود ....

چرا برای لبیک گفتنش این همه سال تاخیر داشتم ؟؟؟؟

چرا صدایش را نشنیده بودم؟؟؟

به گمانم ندایش هنوز در دنیا جاری است : "هل من ناصر ینصرونی".

او مرا صدا زده بود
او مرا صدا زده بود

و من رفتم .... "پیاده روی اربعین". نمی دانم اشکال از شنیده های من بود یا تصوراتم .... هر چه بود از زمین تا آسمان تفاوت داشت ...

واژه ها ناتوانند از توصیف شکوه و عظمت "پیاده روی اربعین" و هیچ قابی توان به تصویر کشیدنش را نخواهد داشت...

فقط یک راه دارد ....بروی و تجربه اش کنی ....

با این حال آرزو دارم روزی بتوانم به خوبی واژه ها کنار هم ردیف کنم و برایتان مشتی آب بیاورم از آن اقیانوس پهناور ...

پیاده روی اربعینهل من ناصر ینصرونیهمه زیر خیمه اش یک خانواده ایمامام حسین علیه السلامدختر مهتاب
آزمودم دل خود را به هزاران شیوه / هیچ چیزش بجز از وصل تو خشنود نکرد...خدایا ! خودت منو بپذیر.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید