ویرگول
ورودثبت نام
دختر مهتاب
دختر مهتابآزمودم دل خود را به هزاران شیوه / هیچ چیزش بجز از وصل تو خشنود نکرد...خدایا ! خودت منو بپذیر.
دختر مهتاب
دختر مهتاب
خواندن ۳ دقیقه·۵ ماه پیش

وقتی کاریز تشنه می ماند ...

پرده اول : خیلی دور ، خیلی نزدیک

دو سال پیش قرار بود سفری به اصفهان داشته باشم. وقتی در گروه ویرگولی گفتم، یکی از دوستان ساکن اصفهان  پرسید: «کی می‌آیی؟ چند روز می‌مانی؟...» و همین چند سوال ساده، آرام‌آرام به سمت یک دیدار حضوری کشیده شد. راستش از فکر دیدار با یک دوست مجازی در دنیای واقعی، حس عجیبی داشتم؛ انگار قرار بود یک رویای اینترنتی، رنگ واقعیت بگیرد. حتی به هدیه‌ای کوچک یا سوغاتی خوش‌ذوق هم فکر کرده بودم...

چند روز مانده به سفر، همان دوست از آدرس هتل پرسید. وقتی جواب دادم، گفت: "آهان! اونجا؟! از خونه‌ی ما خیلی دوره؟!"
انتظار نداشتم که او به هتل محل اقامتمان بیاید. دیدار می‌توانست در هر گوشه‌ای از اصفهان اتفاق بیفتد. اما دل من آرام و بی‌صدا می‌گفت که او اصلاً دلش با این دیدار نیست...

دو سال گذشت و زندگی آرام‌آرام پرده از حس آن روز من برداشت. امروز هدیه‌ای از دوستی دیگر، از شمال‌غربی ایران، به دستم رسید؛ هدیه‌ای که فاصله‌ها را شکست و قلبم را گرم کرد.
گاهی فاصله‌ی خیابان جی و بزرگمهر در اصفهان "خیلی دور" می‌شود، اما شمال‌غربی ایران به مرکز ایران "خیلی نزدیک"... .

پرده دوم : هدیه ها حرف می زنند...

در زندگی، بیشتر از آن‌که «گیرنده‌ی هدیه» باشم، «دهنده‌ی هدیه» بوده‌ام. همیشه باور دارم که هدیه، فقط یک بسته یا یک شیء نیست؛ تکه‌ای از دل، ذره‌ای از وقت، و انعکاسی از سلیقه و احساس کسی است که آن را می‌دهد. اما چیزی که همیشه ذهنم را بیشتر درگیر می‌کند، «ادب و معرفت» در دریافت هدیه است.
هدیه، بی‌هیچ اغراق، آینه‌ای است که نه‌تنها سلیقه‌ی دهنده را نشان می‌دهد، بلکه شعور، ادب و عمق شخصیت گیرنده را هم آشکار می‌کند.

در مسابقه‌ای که در ویرگول برگزار کردم، هدایایی برای دوستان ویرگولی در گوشه‌وکنار ایران فرستادم. هرچند هدیه‌ها همه شبیه هم بودند، اما بازخوردها زمین تا آسمان فرق داشت.
کسانی بودند که با کلامی از سر محبت، با پیام‌های پر از شعور و قدردانی، کاری کردند که حتی ارزش هدیه برای خود من هم چندین برابر شود. بعضی دیگر فقط با یک تشکر سرد، انگار که دریافت هدیه برایشان اتفاقی عادی است، از کنار آن گذشتند. و عده‌ای هم سکوت کردند؛ سکوتی که پر از معناست. سکوتی که نشان می‌دهد بعضی‌ها شاید نه از سر بی‌احترامی، بلکه از کمبود معرفت و شعور، از کنار محبتی که به سمتشان آمده، بی‌اعتنا عبور می‌کنند.

گاهی به این فکر می‌کنم که برخی آدم‌ها شبیه کاریزی هستند که دوست دارد خیال کند رودها فقط برای این هستند که به او آب برسانند... غافل از آن‌که رود، اگر بخواهد، می‌تواند مسیرش را تغییر دهد و به سمت دیگری برود.
ادب، شعور و معرفت، نه در ارزش هدیه، که در شیوه‌ی دریافت و دیدن آن پنهان شده است. چه بسا هدیه‌ای کوچک، با یک تشکر گرم و یک نگاه مهربان، هزار برابر عزیزتر می‌شود؛ و چه بسا هدیه‌ای بزرگ، در بی‌تفاوتی گیرنده، رنگ می‌بازد.

شاید برای همین است که هدیه دادن، بیش از هرچیز، یک «امتحان ناگفته» است؛ امتحانی که نشان می‌دهد چه کسی از جنس دل است و چه کسی، تنها چشم‌انتظار رودهایی‌ست که بی‌هیچ پاسخی به سمت او روان‌اند.

 

پرده سوم : دوستی ، نوری در دنیای نقاب ها

هر چقدر تلاش می‌کنیم در زندگی واقعی، نقابی بر چهره بزنیم تا خود واقعی‌مان پنهان بماند، اما در دنیای مجازی،  پشت نام‌ها و پروفایل‌ها، شخصیت بی‌رحمانه‌تر از همیشه آشکار می‌شود.

امروز بسته‌ای رسید، هدیه‌ای از فائزه.
دوستی ندیده و نشناخته، ولی گویی هزار سال است می‌شناسمش.
اگر روزی در دنیای واقعی یکدیگر را ببینیم، یقین دارم،دوستی‌مان از همان جنس است که به دل آرامش می‌دهد.

همان‌طور که پروین می‌گوید:
«دوستان به که ز وی یاد کنند،
دل بی دوست دلی غمگین است.»

اگر دوستانی دارید، قدرشان را بدانید.
و اگر خودتان دوستی هستید که هدیه می‌دهید،آرزو می‌کنم که دیده و قدردانی شوید،
چرا که در این روزگار، بسیاری از کسانی که نام دوست بر خود گذاشته‌اند،تنها نقابی بیش نبوده‌اند.

از خدا می‌خواهم که راهم را به سوی دوستان واقعی و مهربان هدایت کند،دوستانی که نه فقط سایه‌ای گذرا، بلکه نوری پایدار باشند،در جاده‌ای که پر از سایه‌های قلابی است. آمین

 

من هیچوقت برای آدم‌های زندگیم حتی برای اون‌هایی که لیاقتش رو نداشتن کم نذاشتم، من همه تلاشم رو کردم تا اونی که بعدها به گذشته فکر میکنه و حسرت میخوره، من نباشم...

 

 

 

 

 

هدیهادبدوستحال خوبتو با من تقسیم کن
۴۷
۴۴
دختر مهتاب
دختر مهتاب
آزمودم دل خود را به هزاران شیوه / هیچ چیزش بجز از وصل تو خشنود نکرد...خدایا ! خودت منو بپذیر.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید