محیای حیات
محیای حیات
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

تو ز ما فارغ و ما از تو پریشان تا چند؟!

من، به تو فکر می کنم؛ روز و شب. وقت و بی وقت؛ در خوشیو نا خوشیِ این روزگارِ شدیدا نوسانی! پیِ هر نوسان این زندگی، من به تو فکر می کنم.

من، به عکس هایت می نگرم. مجموعا چند تا عکس از تو دارم؟ خیلی کم! به آن عکس ها که پیکسل به پیکسل شان را حفظم، نگاه می کنم.

من، عاشقت شدم؟ «نمی دانم.» این، مطمئن ترین جوابی ست که می توانم بدهم!

من، به سی سال دیگر هم فکر می کنم. تو سی سال بعد کی هستی؟ من کی هستم؟ ما در کنار هم، الان معنا داریم؟ سی سال دیگر چطور؟ من، به همه این ها فکر می کنم!

من، به تو و تمام جزئیاتی که لازم است، فکر می کنم... من به «تو» فکر می کنم... :))

روایت‌ها را راوی‌ام. در تکاپوی پرکردن خلأ.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید