محیای حیات·۴ روز پیشیک مهندس خوبمن هیچ وقت نمی تونمیک مهندسِ pure باشم! فقط کافیه یک ترم؛ فقط یک ترم نخوام مسئله ای حل کنم؛ نخوام دردی دوا کنم از این مملکت! نخوام «حرکت»ای…
محیای حیات·۱۰ ماه پیششبِ رغبتهاامشب، شب رغبتهاست.. شب گرایش ها و جهت هاست.چرا شب؟ نمی دانم. شاید چون شب فرصتی ست برای نگریستن! وقتی چراغِ دنیا خاموش می شود، تازه وقت فکر…
محیای حیات·۱ سال پیشبرایندمان به سمت مولا ست...!میگفت: گفتم هرچه مولا میپسندند! هر چه ایشان دوست دارد... هرچه یک لبخنکِ ریزی میآورَد روی لبان مولا، همان!فرض کن! مولا از کنار حوض کوثر،…
محیای حیات·۱ سال پیشاوج و سقوطاخیرا، خیلی عوض شده ام. من؟ نه. بلکه فضاها و شرایط تغییر کرده اند. من، ذاتا بدم نمی آید مردم مرا بشناسند؛ اما از اینکه حرفم سر زبان ها باشد…
محیای حیات·۲ سال پیشبابی مفتوح و مکشوف از مسئلۀ تقدیر!تقدیر، یک حقیقتِ موجود است. یک اتفاق حقیقی؛ یک وجودِ واقعی و یک مولفۀ تاثیرگذار در زندگی...تقدیر، یک چنین چیزی ست.تقدیر، یک ماهیت غیرمادی و…
محیای حیات·۲ سال پیشیک بیهمهچیزِ منحصربهفرد!من، این جا نیامده ام تا وقت بگذرانم. من، این جا نیامده ام تا صبح را شب کنم، ستاره ها را شمرده و نشمرده رها کنم و بدون شنیدن صدای مرغ سحر و…
محیای حیات·۲ سال پیشتو ز ما فارغ و ما از تو پریشان تا چند؟!من، به تو فکر می کنم؛ روز و شب. وقت و بی وقت؛ در خوشیو نا خوشیِ این روزگارِ شدیدا نوسانی! پیِ هر نوسان این زندگی، من به تو فکر می کنم.من، ب…
محیای حیات·۲ سال پیشفاصلهها!فاصله تا عشق بسیار است. عشق نزدیک است؛ ما دوریم. فاصله تا عشق شاید فقط به اندازۀ یک «یاد» باشد. یاد کنی و «متصل» شوی. «یاد» کنی و در جوار ع…
محیای حیات·۲ سال پیشقلهها و حداقلهایک حال دوگانه ای دارم! نمی دانم بهترِ من دقیقا چه هست و چه نیست! نمی دانم درستش چیست، من کجا هستم؟ به چه چیزهایی باید فکر کنم و به چه چیزها…
محیای حیات·۲ سال پیشتهش چی؟امروز صبح وقتی از خواب بلند شدم، یک فکری بود که خیلی مرا در خودش فروبرده بود! انگار از خواب و قبل اش داشتم به آن فکر می کردم!داشتم به خسارت…