حقیقتی که شخصیتهای مبتکر و مهم نسلهای گذشته پذیرفتهاند: زندگی عمیق، زندگی خوبی است.
در سال ۱۹۲۲ کار یونگ که روانپزشک مشهوری بود، از اتاقی مخصوص در خانهای سنگی نزدیک سواحل شمالی دریاچه زوریخ، برای مراقبه استفاده میکرد. میگفت:(( فقط خودم در اتاق هستم. همیشه کلید آنرا پیش خودم نگه میدارم. هیچ فرد دیگری مجاز نیست آنجا باشد، مگر با اجازه من.)) یونگ هفت صبح از خواب بیدار میشد و پس از خوردن صبحانه ای مفصل، دوساعت را باتمرکز کامل، صرف نوشتن در اتاق خصوصیاش میکرد.
سخنرانیها و مشارههای یونگ، اورا در زوریخ مشغول میکرد اما او تنها به این مسائل بسنده نمیکرد. میخواست روش درک ما از ناخودآگاهمان را تغییر دهد و این هدف، به تفکری عمیقتر و دقیقتر از آن چیزی که میتوانستدر بحبوبه شیوه زندگی پرمشغله شهریاش به آن دست پیدا کند، نیاز داشت. عزلت گزینی یونگ برای فرار از زندگی حرفهاش نبود، بلکه برعکس برای پیشرفت و ارتقا آن بود.
کار عمیق: فعالیتهای حرفهای انجام شده در حالت تمرکز کامل بدون حواس پرتی که تواناییهای شناختی شما را به حد اعلای خود برساند. این تلاشها ارزشآفرین هستند، مهارت شمارا بهبود میبخشند و تکرار آنها دشوار است.
کار عمیق، برای بهرهگیری کامل از استعداد و ظرفیت ذهنیتان ضروری است. در حال حاظر، پس از دهه تحقیق در روانشناسی و علوم اعصاب میدانیم که حتی فشار روانی همراه با کار عمیق هم برای بهبود تواناییهایتان ضروری است.
در واقع اگر زندگی سایر شخصیتهای تاثیرگذار را مطالعه کنید، متوجه خواهید شد که تعهد به کار عمیق، موضوعی مشترک در بین آنهاست.
در سال ۲۰۰۹ در حالی که جی.کی رولینگ در حال نوشتن کتاب "خلا موقت" بود، کارمندانش حساب کاربری تویتری را به نام او راهاندازی کردند و یک سال و نیم ابتدایی، تنها توییت او این بود: (( این صفحه واقعی من است، اما چیزی از من نخواهید شنید زیرا در حال حاظر، قلم و کاغذ برایم اولویت دارد.))
مورد عجیب و خلاف انتظار دیگر، نیل استیونسن است که دسترسی به او از طریق وسایل الکترونیکی تقریبا ناممکن است. اینطور توضیح میدهد که: اگر زندگی ام را به نحوی سازماندهی کنم که بتوانم زمانهای طولانی، متوالی و بدون وقفه زیادی بدست آورم، میتوانم رمان بنویسم.
دلیل کاهش انس و علاقه دانش ورزان به کار عمیق، به خوبی واضح است: ابزارهای شبکهای. منظور دسته گستردهای از ابزارهاست که خدمات ارتباطی را فراهم میکنند. یکی از مطالعات شرکت مکینزی در سال ۲۰۱۲ نشان داد که، دانش ورزان بطور متوسط بیش از ۶۰درصد ساعت کاریشان را در ارتباطات الکترونیکی و جستوجو در اینترنت سپری میکنند و نزدیک به ۳۰درصد وقت آنها، تنها صرف خواندن و پاسخ دادن به ایمیلها میشود.
این وضعیت توجه نصفهنیمه، با کار عمیق که نیازمند دورههای طولانی تفکر مداوم است، سازگار نیست. اگرچه در عین حال، دانشورزان مدرن در حال هدر دادن وقتشان هم نیستند. در حقیقت آنها همیشه میگویند گرفتار هستند. چه چیزی این تناقض را توضیح میدهد؟ میتوان از طریق کاری که تعریف آن، نقطه مقابل ایده کار عمیق است، توضیحات زیادی در مورد این موضوع داد:
کار کم عمق: کارهای غیرشناختی و غیرمهارتی که اغلب نیاز به تمرکز کامل و حذف حواس پرتکن ها ندارند. این تلاشها اثر خلاقانهای در جهان ایجاد نمیکنند و تکرار آنها آسان است.
بعبارت دیگر، دانشورزان در عصر ابزارهای شبکهای، بطور فزایندهای کار کم عمق را جایگزین کار عمیق میکندد. بطور مداوم در حال ارسال و دریافت پیام و ایمیل هستند و ..... . در نیتجه تلاشهای مهمتری که باید به خوبی از تفکر عمیق بهره ببرند، در اثر حواس پرتی به بخشهای تکه تکه و ذرهای تقسیم، و با کیفیت پایینی ارائه میشود. شواهد فزایندهای وجود دارد که نشان میدهد این تغییر به سوی کارهای کم عمق، انتخابی نیست که بتوان براحتی آنرا معکوس کرد.در واقع شما زمان زیادی را درحالت کم عمقی و آشفتگی سپری میکنید و به این ترتیب، تواناییتان را برای انجام کارهای عمیق به طور دائم کاهش میدهید.
این ایده که ابزارهای شبکه، کار مارا از حالت عمیق بهسمت کم عمقی هل میدهند، جدید نیست. کتاب "کم عمقها" اولین کتابی بود که تاثیر اینترنت را بر مغز و عادات کاری بررسی کرد.
پیشنهاد من: برای درک بهتر اهمیت اولویتبندی کارها و تاثیر کارهای بی اهمیت که به کم عمق بودن منجر میشود، کتاب "اصل گرایی" را مطالعه کنید و یا اپیزود ۳۸ پادکست بی پلاس را گوش دهید.
برای اینکه بفهمید در اقتصاد ارزش آفرین نیستید، راههای زیادی وجود دارد.
جیسون بن زمانی این موضوع را فهمید که پس از گذشت یک دوره نه چندان طولانی از پذیرش شغل مشاور مالی، متوجه شد اکثریت قریب به اتفاق وظایف کاریاش با ترکیب گزارشهای اکسل، میتواند به صورت خودکار انجام شود. بنابراین مصمم شد که ارزشش را برای جهان افزایش دهد. پس از یک دوره تحقیق به این نتیجه رسید که برنامه نویس کامپیوتر شود. اما مانعی وجود داشت: جیسون بن، چیزی از نوشتن کدهای برنامه نویسی نمیدانست. اینجا بود که او به همان مشکلی برخورد که بسیاری از افراد را از حرکت به سمت مسیرهای شغلی عالی دور نگه میدارد: یادگیری چیزی پیچیده، مانند برنامه نویسی کامپیوتر، به تمرکز شدید و بدون وقفه روی مفاهیم شناختی دشوار نیاز دارد. به عبارت دیگر این کار، تنها با کار عمیق ممکن است.
بن به خوبی نسبت به مشکلش با کار عمیق آگاه بود، بنابراین افزون بر یادگیری برنامه نویسی، میدانست که باید بطور همزمان به ذهنش بیاموزد که چگونه کار عمیق کند. ایده او طاقت فرسا اما موثر بود. خود را در اتاقی بدون کامپیوتر حبس می کرد و تنها کتابهای درسی و ..... آنجا بود. با گذشت زمان در تمرکز کردن بهتر شده بود و در نهایت به مرحلهای رسید که بطور مرتب پنج ساعت یا بیشتر، بدون داشتن حواس پرتی روی یادگیری این مهارت جدید و دشوار تمرکز میکرد. او میگوید: در طول آن دوره، نزدیک به هجده کتاب در این زمینه مطالعه کردم. پس از گذشت دوماه از مطالعه در حبس خانگی به دو بوت کمپ پیوست. بن با توجه به آمادگی و پرورش توانایی جدیدش برای انجام کارهای عمیق، نسبت به دیگران برتری داشت. او میگفت:(( برخی از افراد با آمادگی حضور پیدا نکردهاند. نمیتوانند تمرکز کنند. نمیتوانند به سرعت یاد بگیرند.))
داستان جیسون بن، بر درس مهمی تاکید میکند: کار عمیق مهارتی است که امروزه ارزش زیادی دارد.
دو دلیل برای این ارزشمندی وجود دارد. اولین مورد، مربوط به یادگیری است. ما در دوران اقتصاد اطلاعاتی زندگی میکنیم که وابسته به سیسیتمهای پیچیدهای است که به سرعت در حال تغییرند. به عنوان مثال، بعضی از زبانهای برنامه نویسی تا سی سال پیش وجود نداشتند و احتمالا تا سی سال دیگر هم منسوخ خواهند شد یا مورد بهتری پیدا خواهد شد. بنابراین برای ارزشمند ماندن در اقتصادمان، باید بر هنر یادگیری مطالب پیچیده با سرعت بالا، تسلط داشته باشیم. این امر مهم، نیاز به کار عمیق دارد. اگر این توانایی را پرورش ندهید، به احتمال زیاد از پیشرفتهای تکنولوژی عقب خواهید ماند.
دومین دلیل برای ارزشمند بودن کار عمیق، این است که انقلاب شبکههای دیجیتال، تاثیرات مثبت و منفی دارد. اگر بتوانید چیز مفیدی خلق کنید، دسترسی مخاطب به آن اساسا بدون محدودیت است. عاملی که پاداش مادی و معنوی شمارا به میزان قابل توجی افزایش میدهد. از سوی دیگر اگر چیزی تولید کنید که متوسط باشد، پس به مشکل برخواهید خورد، زیرا پیدا کردن جایگزین بهتر در اینترنت برای مخاطب شما بسیار آسان است. برای موفقیت باید بهترین چیزهایی که میتوانید را تولید کنید، امر مهمی که نیاز به عمیق بودن دارد.
ضرورت در حال رشد کار عمیق، امر جدید است. در اقتصاد صنعتی، دوقشر وجود داشتند: کارگران کم مهارت و متخصصان. کار عمیق برای متخصصان بسیار مهم بود، اما اکثر طبقه کارگران میتوانستند بدون اینکه توانایی تمرکز بدون حواس پرتی را پرورش دهند، خوب عمل کنند. تغییر زیادی در دهههای گذشته در کارشان اتفاق نیفتاده بود. اما هرچقدر که به سمت اقتصاد اطلاعاتی حرکت میکنیم، تعداد بیشتری از مردم، دانش ورز میشوند و کار عمیق در حال تبدیل شدن به روند اصلی است، حتی اگر اکثریت افراد این واقعیت را درک نکرده باشند. به بیان دیگر کار عمیق توانایی حیاتی برای هرکسی است که به دنبال حرکت رو به جلو در اقتصاد اطلاعاتی بشدت رقابتی در سطح جهانی است.
فرضیه کار عمیق: توانایی انجام کارهای عمیق بطور فزایندهای در حال کمیاب شدن است و دقیقا در همان زمان در اقتصاد ما، بطور فزایندهای در حال ارزشمند شدن است. در نتیجه افراد کمی که این مهارت را پرورش میدهند و سپس آنرا محور اصلی زندگی کاری خود قرار میدهند، پیشرفت خواهند کرد.
پیشنهاد من: برای درک بیشتر اقتصاد اطلاعاتی و همینطور رشد و تاثیر گذازی تکنولوژی بر آینده، در مورد انقلاب صنعتی چهارم، که درحال وقوع است تحقیق کنید.
فصل اول: کار عمیق ارزشمند است