وقتی از ارتباطات غیرکلامی حرف میزنیم شاید ذهن شما به سمت زبان بدن برود اما ارتباطات غیر کلامی بسیار گسترده تر است. یکی از بزرگترین و شاید هم بزرگترین تحول در تاریخ بشریت اختراع زبان بوده است، که همین اختراع طرز فکر و رفتار انسانها را برای همیشه متحول کرد.
معنی آن ایناست که اختراع زبان باعث شد که ما بتونیم احساساتمان رو پنهان کنیم. بزرگترین دستاورد زبان شاید همین موضوع بوده است و بعد از آن احساسات را در کتاب ها، رمان ها، فیلم ها و سریال ها دنبال کنیم و لذت ببریم.
اما حقیقت این است که در همین دنیای امروزی با این همه پیشرفتی که انسان داشته، همچنان درصد بسیار بالایی از درک ما از دیگران چیزی غیر از کلمات است که به آن ارتباطات غیرکلامی میگوییم.
ما دائما در حال ارتباط برقرار کردن با دیگران هستیم ولی به دلیل نبود آموزش درست در زمینه هوش هیجانی و ارتباطات غیرکلامی تمامی تمرکز ما در ارتباط برقرار کردن با دیگران بر مبنای صحبت کردن و بیان کلمات است، این در حالی است که ۹۳ درصد از تاثیر گذاری ما در ارتباطات غیر کلامی است.
در نظام آموزشی ای که ما در آن بزرگ شدیم کاملا بر روی IQ یا ضریب هوشی (Intelligence Quotient) افراد تمرکز شده و شما را در تمامی مدارج تحصیلی و پیشرفت از این طریق مورد سنجش قرار گرفتهایم و در هیچ مقطعی به شما آموزشهای مربوط به EQ یا هوش هیجانی (Emotional Quotient) را ندادهاند. اما آیا موفقیت شما در کار و زندگی به ضریب هوشی شما بستگی دارد؟ یا سوال مهم تر اینکه چند درصد از موفقیت شما را ضریب هوشی و چند درصد را هوش هیجانی تشکیل میدهد؟
آقای دانیل گلمن روانشناس و نویسنده کتاب هوش عاطفی و دانش آموخته دانشگاه هارواد جزو اولین کسانی بود که توجه دنیا را به هوش هیجانی جلب کرد. آقای گلمن میگوید در بهترین حالت ضریب هوشی یا IQ ی شما تنها ۲۰ درصد از موفقیت شما را شامل میشود و ۸۰ درصد موفقیت شما در زندگی مربوط به هوش هیجانی یا EQ است.
تعریف هوش هیجانی از زبان آقای گلمن چنین است:
هوش هیجانی (EQ) توانایی تشخیص احساسات و عواطف خود و دیگران است و هدفش عبارت است از:
- برانگیختن خودمان و دیگران
- به کارگیری هیجانات و عواطف در برقراری ارتباط موثر با دیگران
و به زبان ساده خوب کردن حال خودمان و دیگران یا هنر ارتباط برقرار کردن با خودمان و دیگران.
برای اینکه ارتباطات را بتوانیم بررسی کنیم باید ابتدا با ابزارهای آن و تاثیر آنها در ارتباطات آشنا شویم. ابزارهای ارتباطات انسانها را میتوان به سه دسته تقسیم کرد.
کلامی / کلمات: یعنی تنها و تنها محتوای کلماتی که از دهان ما خارج میشود و این محتوا تنها و تنها ۷ درصد یک ارتباط را شکل میدهد. برای اینکه موضوع رو بهتر درک کنید تصور کنید که جلوی یک ربات نشستید و او دارد با صدای ربات گونه برای شما داستان تعریف میکند. آیا حس شنیدن یک داستان احساسی را توسط یک ربات با بیان ربات گونه را دارید؟ پیداست که بعد ۱ دقیقه به ربات گوش نمیدهید و توجه شما به جهت دیگری منحرف خواهد شد. به همین دلیل است که این ابزار ارتباطی یعنی کلام تنها و تنها ۷ درصد یک ارتباط را شکل میدهد. و معمولا آدمها بیشترین تمرکزشان بر رو روی کلمات است و شما اگر بهترین داستان دنیا یا بهترین ارائه دنیا را هم داشته باشید وقتی با ابزارهای دیگر ترکیب نشود تنها ۷ درصد شانس پیروزی دارید.
بیان / تن صدا: اینکه شما کلمات رو چطور بیان میکنید چقدر احساس پشت کلمات در تن صدای شماست و یا چطور صدای خود را بالا و پایین میبرید یا چطور کلمات رو با وضوح بیان میکنید، یا روی کدوم کلمه فشار بیشتری وارد میکنید، یا کجاها توقف دارید و ... را ابزار بیان یا تنصدا میگوییم. تن صدا در حقیقت دارد به کلمات احساس و معنا میبخشد، پس ۳۸ درصد ارتباطات رو تن صدا شکل میدهد. محبوب ترین خواننده شما کیست؟ همین که این سوال وجود داره یعنی اینکه هر کسی دوست دارد حرفهایش را از زبان یک شخص خاص که تن صدای خاصی دارد بشنود. چون درک جملات رو تغییر داده و ما معانی جملات را بهتر درک میکنیم.
زبان بدن و حالات صورت: چشم قابل اعتماد ترین ابزار انسان است. این جمله را احتمالا زیاد شنیدید "تا نبینم باور نمیکنم". این یعنی اینکه انسانها بیشترین اعتماد را به چشمان خود دارند. پس چیزی را که میبینیم باور میکنیم. شاید عجیب باشد اما تمامی احساست شما در بدن شما ظاهر میشود و این نمایش احساسات در بدن انسان کاملا از کنترل شما خارج است.
وقتی شما شروع به صحبت کردن میکنید، انتخاب کلمات توسط خودآگاه شما انجام میشود اما هر احساس درونی که در لحظه از مانیتور ذهن شما میگذرد توسط ضمیرناخودآگاه شما در بدن شما به نمایش گذاشته میشود و این نمایش کاملا از کنترل شما خارج است.
به عنوان مثال اگر خوشحال باشید به صورت ناخودآگاه عضلات صورت شما جوری درگیر میشوند که یک الگوی خاص روی صورت شما ساخته میشود که کاملا گویای احساس شادی و خوشحالی درونی شماست. و این تنها به شادی ختم نمیشود و دیگر احساسات شما مثل خشم، غم، نفرت، ترس، غافلگیری و ... هم به همین ترتیب با الگوهای متفاوت در صورت یا حالات مختلف قرارگیری بدن و بازی با دستان و تغییرات دیگر در بدن شما نمود پیدا میکند.
در دنیا یکی از مشاغلی که بیشترین درآمد و شهرت در آنهاست، مشاغل مربوط به موسیقی و فیلم و سریال است. چرا که آنها بهترین ارتباط را با مردم برقرار میکنند، آنها بهترین استفاده را از غیرکلامیها میبرند، هنرپیشهها و خواننده ها جزو کسانی هستند که بیشترین تاثیر احساسی را میتوانند روی شما بگذارند و ما انسانها، موجودات احساسی هستیم که تصمیماتمان را از روی احساس میگیریم و بعد با منطق آنها را توجیه میکنیم.
همانطور که در توضیحات بالا متوجه شدید ۹۳ درصد از ارتباطات ما را غیرکلامیها تشکیل میدهند و کلمات تنها ۷ درصد ارتباطات را شامل میشوند.
اما ارتباطات غیرکلامی از کجا ناگهانی اینقدر مهم شدند؟ البته که مهم بودند ولی کسی به آن توجهی نداشت یا کسانی که آگاه بودند آن را عمومی نکرده بودند. نقطه آغاز داستان در دنیای مدرن امروزی ما از اولین مناظره تلویزیونی دو رئیس جمهمور امریکا یعنی نیکسون و جان اف کندی در سال ۱۹۶۰ شروع شد.
این اولین مناظرهی تلویزیونی دنیا بود که برای اولین بار دو کاندیدا جلوی هم مینشستند و با هم مناظره میکردند. خود مناظر هیچ مشکلی نداشت اما فردای مناظره اتفاق بسیار عجیبی در امریکا افتاد. در آنزمان همه مردم امریکا تلویزیون نداشتند و قسمتی از مردم مناظره را از طریق رادیو گوش کرده بودند. اتفاق عجیب این بود که کسانی که مناظره را از طریق رادیو شنیده بودن معتقد بودن که نیکسون رئیس جمهور بعدی امریکا خواهد بود و کسانی که از طریق تلویزیون مناظره رو دیده بودند معتقد بودند که جانافکندی رئیس جمهور بعدی امریکا خواهد بود. و حدس میزنید چه کسی رئیس جمهور امریکا شد؟ درست حدس زدید جانافکندی، کسی در تلویزیون محبوب تر بود. چرا؟ چون مردم به بدن گوش میکنند نه کلمات.
البته که ارتباطات غیرکلامی در فرهنگ و ادبیات پارسی بسیار قدیمی تر است و در اشعار سعدی، حافظ، مولانا و حتی شاعران عصر حاضر بسیار نمود دارد. زبان پارسی بسیار ریتمیک و شاعرانه و درباره ارتباطات عاشقانه زیاد سخن گفته و رد پای ارتباطات غیرکلامی را در ادبیات پارسی بسیار مشهود میتوانید پیدا کنید.
مولانا یکی از شعرا و عرفای معروف ایرانی است که در دنیا او را به نام رومی (Rumi) میشناسند و اشعار و جملات نغز او در جوامع مختلف غربی بسیار استفاده میشود. خوانندگان و دانشمندان در زمینههای مختلف از جملات و تمثیلهای مولانا بسیار در سخنرانیهای خود استفاده میکنند.
به عنوان مثال اولین داستان مثنوی معنوی مولانا یعنی داستان پادشاه و کنیزک ( اگر این داستان را هنوز نخوانده اید پیشنهاد میکنم در اولین فرصت آن را مطالعه کنید بسیار داستان پر معنی و جذابی است و دقت کنید که این داستان یک داستان سورئال یا فراواقعگرا است ) در قسمتی که مرد دانا به بستر کنیزک میرود تا مشکل بیماری او را حل کنید با پرسش هایی که از او میکند و شهرهایی که نام میبرد از طریق نبض و زبان بدن کنیزک مکان عاشق را پیدا میکند دقیقا همان تکنیکی که در بازجوییهای مدرن توسط درک زبان بدن و حالات صورت شخص انجام میشود.
روی در روی و نگه در نگه و چشم به چشم
حرف ما با تو چه محتاج زبانست امروز
وحشی بافقی
در ادبیات عاشقانه پارسی بسیار حرکات چشم و ابرو و بدن مورد توجه بوده چرا که در روابط عاشقانه آن ۷ درصد ارتباط کلامی هم دیگر وجود ندارد و ۱۰۰ درصد ارتباطات غیرکلامی است.
یا این شعر محبوب من از استاد هوشنگ ابتهاج عزیز:
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
یادگیری ارتباطات غیرکلامی را در دو زمینه متفاوت میشود دنبال کرد:
اکثر اساتید و کتب زبان بدنی که دیدم و مطالعه کردم، قسمت زیادی از انرژی را روی یادگیری غیرکلامی بدن دیگران گذاشتند در صورتی که من معتقدم یادگیری غیرکلامیها برای تصحیح بدن هر شخص بیاندازه مهمتر و البته در بعضی اوقات بسیار سختتر است.
دلیل اینکه ترمیم غیرکلامیها در بعضی اوقات سختتر است این است که کنترل حرکات بدن و حالاتصورت در دست شما نیست و کاملا از طرف ضمیرناخودآگاه شما کنترل میشود. پس اگر بخواهید بعضی از عادات بدنی که در شما نهادینه شده را تغییر دهید با بدن خود طرف نیستید در حقیقت شما با ضمیرناخودآگاه خود طرف هستید که تا آن (ضمیرناخودآگاه) را تغییر ندهید در بیرون هیچ اتفاقی نخواهد افتاد.
این بهترین قسمت یادگیری هنر غیرکلامی است چرا که برای تغییر بدن خود نیاز به یک خودشناسی درونی دارید تا عادات بدنی خود را اصلاح کنید.
در علم ارتباطات غیرکلامی جمله معروفی است که میگوید: اگر بین کلامی و غیرکلامی تضادی وجود داشته باشد مردم غیرکلامی را باور میکنند.
پس اگر شما بخواهید دروغی بگویید بدن شما حقیقت را خواهد گفت چرا که بدن شما از ناخودآگاه شما کنترل میشود و ناخودآگاه شما همه چیز را میداند. و اگر بخواهید دروغی واقعی بگویید ابتدا باید ضمیرناخودآگاه خود را مجاب کنید که حقیقت این است تا او از بیرون شما را نفروشد.
پس بهترین راه برای بهبود غیرکلامی و ارتباطات این است که شما به یک انسان صادق تبدیل شوید تا آهنگ بدن شما با کلامتان یکسان شود.
آیا تجربه ای در این زمینه ها داشته اید؟
تا به حال شده با کسی ملاقاتی داشته باشید و پس از آن سر درد گرفته باشید و اصلا حس خوبی نسبت به شخصی که ملاقات کرده اید نداشته باشید و ندانید چرا؟
یا مقابل این موضوع با کسی ارتباطات کوتاهی برقرار کرده باشید و سرشار از انرژی شده باشید و حس بسیار خوبی نسبت به خودتان و شخص داشته باشید و باز دلیل آن را ندانید؟