یادداشت‌های روزانه‌ی آقای نون…
یادداشت‌های روزانه‌ی آقای نون…
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

آواره ۲

ساعت، چند دقیقه به ۸:۳۰ بود، بیخیال آزادی شدم و به استاد معین رو کردم. زنگ زدم ساعت ۱۰ دربند هماهنگ کردم. چشمم از گلفروشی سام رد نشد. از پشت شیشه هیچ گلی چشمم رو نگرفت! دوست نداشتم شبیه همه «رُز قرمز» بخرم. همه‌ی گل های مغازه رو زیر و رو کردم، اما هیچ گلی بجز «رُز قرمز» نظرم رو جلب نکرد. به فروشنده گفتم: همین رُزِ قرمزِ کلاهبردار خوبه! فروشنده جوری که مشتری‌های غیر آدمیزادش رو نگاه می‌کرد، نگاهم کرد و گفت:«تو دلخوشی؟ یا سرخوشی؟ تو این وضعیت کرونا و ماه رمضون اومدی گل بخری! تازه به گلِ بدبخت، کلاهبردار هم میگی؟» دلم خواست بگویم: بَده؟ پولش که تو جیب تو رفته! اما فقط حساب می‌کنم و می‌زنم بیرون.

اگر می دانستم این رز قرمز چه شِگِردی برای سِحْر و جادوی مشتری ها دارد، بهتر با خودم کنار می‌آمدم. اصلا چرا رز قرمز باید نماد عشق و علاقه باشد؟ چرا باید جُورِ هدیه‌ی بیشتر قرار ها رز قرمز بکشد؟ مگر بقیه‌ی گل‌ها، گل نیستند؟ یا نشانه‌ی عشق و علاقه نیستند؟ روحت شاد سهراب که گفتی:«گل شَبْدَر چه کم از لاله‌ی قرمز دارد…؟»

با این فکرها دوباره رسیدم به آزادی! این بار بدون ذوق، دورِ آزادی می‌چرخم تا ولیعصر.


حبیب ناظمیخرده نویسنده معاصرتهرانخیابان ولیعصرآواره
یادداشت های روزانه و شخصی‌، بدون دانستنِ آداب نوشتنِ یادداشت و داستان… که بعد از اصلاح در صفحه‌ی «حبیب ناظمی» منتشر می‌کنم…
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید