مصطفی حلیمی·۲ سال پیشکتاب "روشنایی خاکستر"این کتاب حکایتگر زندگی دختریست که قبل از بدنیا امدنش مهاجر و آواره میشود.
alizz9473·۴ سال پیششروع، از پاییزدیروز، آخرین یکشنبه مهر ماه بود. برای اولین بار در این چند سال دغدغه ای نداشتم. مرخصی گرفته بودم و با خیال راحت مثل روزهای دانشجویی که بین…
Vahid panahi·۵ سال پیشکودکی و جنگکوچیکتره گفت: عمو پلاستیک کهنه داری؟ چهره دو تا بچه با دو تا کیسه خالی تو تاریکی شب واضح نبود اما بهشون می خورد که حدودا 8 تا 9 سال داشته ب…
mohamad fariz·۵ سال پیشدیگر خسته شدم، من هزاران تکه شدم...دیشب خودم را تنها احساس کردم، بخاطر اینکه کسی را نداشتم و ندارم که وقتی نیاز به هم صحبتی پیدا می کنم بتوانم راحت با او حرف بزنم و او هم در…
دکتر علی نیکوئی·۵ سال پیشآوارهآواره آگاه است که جا و مکان ندارد، پول ندارد، خستگی مزمن، گرسنگی مزمن از او آشفته حالی میسازد که فرسنگها از بیدار بختی و امید فاصله دارد.…