Arezoo·۲۰ روز پیشصد و چند ساله امصد و چند سالهام… آوارهای با ریشههای سنگی، تکیه زده بر سنگِ نمناکِ غار.عصای چوبیام، قامت خمیدهی درختی است که هنوز تاب میآورد.موهای سفی…
مصطفی حلیمی·۳ سال پیشکتاب "روشنایی خاکستر"این کتاب حکایتگر زندگی دختریست که قبل از بدنیا امدنش مهاجر و آواره میشود.
alizz9473·۵ سال پیششروع، از پاییزدیروز، آخرین یکشنبه مهر ماه بود. برای اولین بار در این چند سال دغدغه ای نداشتم. مرخصی گرفته بودم و با خیال راحت مثل روزهای دانشجویی که بین…
Vahid panahi·۶ سال پیشکودکی و جنگکوچیکتره گفت: عمو پلاستیک کهنه داری؟ چهره دو تا بچه با دو تا کیسه خالی تو تاریکی شب واضح نبود اما بهشون می خورد که حدودا 8 تا 9 سال داشته ب…
mohamad fariz·۶ سال پیشدیگر خسته شدم، من هزاران تکه شدم...دیشب خودم را تنها احساس کردم، بخاطر اینکه کسی را نداشتم و ندارم که وقتی نیاز به هم صحبتی پیدا می کنم بتوانم راحت با او حرف بزنم و او هم در…
دکتر علی نیکوئی·۶ سال پیشآوارهآواره آگاه است که جا و مکان ندارد، پول ندارد، خستگی مزمن، گرسنگی مزمن از او آشفته حالی میسازد که فرسنگها از بیدار بختی و امید فاصله دارد.…