زیاد بوده جاهایی که گفتم:«کاش منم حداقل یه داداش داشتم» و زیاد بودن کسایی که گفتن:«حالا ما که داریم کجای دنیا رو گرفتیم که تو بگیری؟»
اما با همهی این حرف و بحث ها من هنوز هم میگم:«کاش منم یه داداش داشتم» اینکه یه مردی باشه حدودا هم سن و سال، هم خون، هم خونه و هم خانواده تا با هم بیرون بریم، گردش و تفریح کنیم، بچرخیم، عشق و حال کنیم و دنیا رو زیر و رو کنیم، خیلی فرق داره تا اینکه نباشه! حتی اگه گاهی تو سر و مغز هم بزنیم، سر هم داد و بیداد کنیم، دعوا کنیم، بحث کنیم و حتی قهر کنیم، به نظرم، بودنش بهتر از نبودنش میتونه باشه! وقتی دلم قرص باشه داداشام هست اگه یه روز من نبودم، اگه یه روز نوبت من شد و مُردَم! خوشحالتر زندگی میکنم تا وقتی که دلم قرص نباشه! وقتی بدونی یه داداش داری که میتونی روش حساب کنی[داداش کوچیک و بزرگ ]، میتونی برا تربیت بچهات ازش کمک بگیری، میتونی وصیت کنی بهش این حرفا رو به بچهام بگو، این کارها رو به بچهام یاد بده، خیالت راحتتره تا وقتی که بدونی بچهات یه عمو هم نداره!
این حرفها یعنی نه اینکه الان رفیق جان هایی ندارم که جای داداش رو پُر کنن برام، دارم خیلی درجه یک هم دارم، اما خُب فکر میکنم داداش یه چیز دیگهاس!