ی.ملکوتی
ی.ملکوتی
خواندن ۱ دقیقه·۷ سال پیش

دیرگاهی است از او بی خبرم یادت هست‌ ؟

رفته بودیم شبی سمت حرم یادت هست‌ ؟

خواستم مثل کبوتر بپرم یادت هست‌ ؟

توی این عکس به جا مانده عصا دستم نیست‌

پیش از آن حادثه پای دگرم یادت هست‌ ؟

رنگ و رو رفته ترین تاقچه خانه مان‌

مهر و تسبیح و کتاب پدرم یادت هست‌ ؟

خانه کوچکمان کاهگلی بود ، جنون‌

در همان خانه شبی زد به سرم یادت هست‌ ؟

قصد کردم که بگیرم نفس دشمن را

و جگرگاه ستم را بدرم یادت هست‌ ؟

خواهر کوچک من تند قدم بر میداشت‌

گریه می کرد که او را ببرم یادت هست‌ ؟

گریه می کرد در آن لحظه عروسک میخواست‌

قول دادم که برایش بخرم ، یادت هست‌ ؟

راستی شاعر همسنگرمان اسمش بود

اسم او رفته چه حیف از نظرم یادت هست‌ ؟

شعرهایش همه از جنس کبوتر ، باران‌

دیرگاهی است از او بی خبرم یادت هست‌ ؟

آن شب شوم ، شب مرده ، شب دردانگیز

آن شب شوم که خون شد جگرم یادت هست‌ ؟

شهید گمنام
شهید گمنام

توی اروند در آن نیمه شب با قایق‌

چارده ساله علی ،‌ همسفرم یادت هست‌ ؟

ناله ای کرد و به یک باره به اروند افتاد

بعد از آن واقعه خم شد کمرم یادت هست‌ ؟

سرخ شد چهره اروند و تلاطم می کرد

جستجوهای غم انگیز ترم یادت هست‌ ؟

مادرش تا کمر کوچه به دنبالم بود

بسته ای داد برایش ببرم یادت هست‌ ؟

بعد یک ماه همان کوچه ، همان مادر بود

ضجه های پسرم ، هی پسرم یادت هست‌ ؟

چارده سال از آن حادثه ها می گذرد

چارده سال چه آمد به سرم یادت هست‌ ؟

توی این صفحه به این عکس کمی دقت کن‌

توی صف از همه دنبالترم یادت هست‌ ؟

لحظ ‌ای بود که از دسته جدا افتادم‌

لحظه ای بعد که بی بال و پرم یادت هست‌ ؟

اتفاقی که مرا خانه نشین کرد افتاد

و نشد مثل کبوتر بپرم یادت هست‌ ؟

شهیدشهادتآزادسازی خرمشهرایرانشهدا
دکترای مدیریت بازرگانی بین‌المللی؛ مدیر عامل یک شرکت خصوصی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید