اولین دل نوشته امو سال پیش نوشتم و گذاشتم توی ویرگول ولی خب الان توی موقیعتی هستم که می طلبه یکی دیگه هم بنویسم ، این چند وقت که هوا سرده و آسمون درباره برف و بارون دروغ می گه ، اونقدری از بیرون رفتن لذت ، مگر وقتایی که میخوام برم شهر کتاب شاهنامه و یه دمنوش طروارت بگیرم و یکی از کتابای منصور ضابطیان رو بخونم ، سال پیش این موقع زندگیم شدیدا رو نظم بود و هر روز صبح کارای روزانه امو توی یک دفتر می نوشتم و جالب این بود که همه رو انجام می دادم : تمرین گیتار ، نقاشی کشیدن ، نوشتن گلوله سربی ، کتاب خوندن ، ورزش کردن ، دیدن ویدیوی آموزشی ، کار روی پروژه هام و و و .
اما از وقتی 2 تا دفتر پر کردم ، رفتم سمت اپلیکیشن Microsoft TODO ، و الان هیچکدوم از اون کار ها رو روی نظم و ترتیب انجام نمی دم :) ، حالا می فهمم که نوشتن روی کاغذ قدرتی فراتر از هر کیبوردی داره ، اما قول می دم که دوباره به طور منظم گلوله سربی رو براتون پست کنم ، به هر حال ، دوباره دارم سعی می کنم زندگیمو بیارم روی نظم و ترتیب اما چند تا چیز فهمیدم : یکی اش این که از وقتی شبا برای ورزش بیرون نمیرم دیگه ماه رو خیلی کمتر می بینم ، (هنوزم باهاش صحبت می کنما !) و این تاثیر خیلییییی زیادی داشته روی زندگیم ، مثلا ، امممم ، نمی دونم مثلا از وقتی کم تر ماه رو می بینم شوق و ذوقم برای انجام کار های هنری کمتر شده ، یا مثلا دیگه شوق و ذوق قبلی رو برای رفتن سر کار ، انجام پروژه های خودم ، و خیلی چیزای دیگه رو ندارم ، امیدوارم من و هر کسی که توی دام «ماه ندیدن» گرفتار شده سریع تر نجات پیدا کنه ;) ، بهتون قول یک سفر نامه از یزد رو داده بودم ولی خب همونجور که می دونید ، بد قولی کردم ، ولی مطمئن باشید می نویسمش ، به علاوه این که یک سفر قشم هم پیش رو دارم می خوام از اون هم براتون یک سفر نامه بنویسم ! ، اصلا نمیدونم تویی که داری اینو میخونی برات مهم هست یا نه ، یا اصلا کسی که هست که پیگیر نوشته هام باشه یا نه ، ولی اگه ماهم نبود نوشتن همینا رو هم خیلی وقت پیش کنار گذاشته بودم . مرسی که هستی !