روی صندلی مترو نشسته بودم و داشتم به اتفاقایی که توی این چند روز برام افتاده بود فکر میکردم؛ خانواده. تمام مشغله فکریم توی همین چند حرف خلاصه میشد. دو تا دوست بعد از چند ثانیه اومدند و کنارم نشستند که مشخص بود یکیشون سنش کم تره و خام تر.
داشتم دنبال هندزفریم میگشتم که توجهم به داستانی که داشت تعریف میکرد جلب شد... (آره شب عروسی دوست دخترشو میاره پیشش که معرفیش کنه و...) برق از سرم پرید. ادامه داد. تازه متوجه شدم در حال تعریف کردن چه موضوعی بود. یکی از ترند ترین و معروف ترین سریال های ترکی این روزا.
حالا داستان چیه؟
یک خانواده دیکتاتور پولدار در استانبول هستند که نوه پسرشون رو مجبور به ازدواج میکنند؛ با دختری که از خانواده سطح پایین بود وپدرش کتکش میزد و آرزوش رفتن به دانشگاه بود. یک سریال کاملا مریض. سکانس های وحشتناک کتک زدن پدر.خیانت پسر به همسرش با دوست دخترش. حامله شدن دوست دخترش ازش و...
رسما میتونم بگم لجن به تمام معنا... خیانت، کثافت کاری، داد و بیداد، دائمالمستی، خشونت و...
تعریف کردنش تموم شد و دوستش راغب شد که سریال رو تماشا کنه. همینجوری داشتم موزیکامو نگاه میکردم... بهرام گوش بدم... یا یه آهنگ چرت و پرت که یکم شاد شم؟ ژیپ ژاپ ژوپ کودتاگر و قر بدم؟
و رفتم به مغزم... و فکر میکردم چرا ذات انسان به ابتذال علاقه داره؟
من از اینکه بهرام گوش بدم با حرفای سنگیش خسته بودم. مغزم جواب نمیداد. گفتم ولش کن... خسته م یه دامبولی بذارم که ذهنم آزاد شه.(آهنگ شاد ابتذال نیست اما برای من موسیقی بی محتوا گوش کردن در خلوت خودم ابتذاله. حس میکنم لیلا فروهر مال مهمونیه فقط. آدم رو به تفکر فرو نمیبره.)
من از سریال های ترکی متنفرم و هیچکدوم رو دنبال نمیکنم. ولی سوال شد برای خودم که چرا این سریال و داستانشو میدونم؟ یعنی بدون اینکه اسم سریال رو بگه متوجه شدم داره راجع به چی حرف میزنه...
شبا وقتی حوصله م سر میرفت، میرفتم تو اینستا و در اکسپلور سکانس هاشو میدیدم. انقدر چرت و پرت و سطحی بود که خیلی راحت میشد داستان رو متوجه شد.
ولی خب چرا ؟ من که فکر میکنم خیلی گوه خاصیم و بهترین فیلم ها رو میبینم و یه بخشی از درآمدم رو هر ماه برای رفتن به تاتر های درجه یک خرج میکنم چه جوری به این سریال جذب شدم؟ انقدر راحت و بی محتوا؟
حس میکردم هر آدمی توی ذات خودش یه بخش درونی داره که میتونه اسمشو بذاره بخش تغذیه کننده مریضی. اسم بهتری به ذهنم نمیرسه. انگار نیاز داریم چرت وپرت گوش بدیم، ببینیم، بفهمیم و لذت داره برامون. انگار اگه ده بار بهرام و پادکست گوش بدی یه بار وسطش باید به جیغ زدنای حمیرا یا قوقولی قوقوی شماعی زاده گوش بدی.
احساس میکردم سطح فکر آدم ها و میزان سوادشون به این موضوع ربطی نداره.حس میکردم همه آدم ها در خلوت خودشون نیاز به ابتذال دارن...
این متنو مینوشتم و آلبوم اشتباه خوب بهرامو گوش میدادم و فکر میکردم که چرا ؟
الانم تا برسم خونه میرم تو گوگل سرچ کنم که چرا ابتذال ارضامون میکنه؟ و با چرت ترین جواب ها مواجه شم.