میم
میم
خواندن ۱ دقیقه·۵ روز پیش

پرومتئوس نمی‌بخشد

امیدوارم چنان سیاهی و رنجی تمام زندگی‌ات را بگیرد که هرگز، حتی ثانیه‌ای نتوانی بدون درد زندگی کنی. که با هر نفس خرده شیشه قورت بدهی.

امیدوارم خنجری دقیقا شبیه به آن که در سینه من برای همیشه باقی گذاشتی، قلبت را پاره پاره کند و روزهایی باشد که از شدت درد نتوانی نفس بکشی. امیدوارم روز خوش برایت آرزو شود، نور امید توی قلبت خاموش شود، و هر نفس زنده بودنت شکنجه مداوم باشد.

امیدوارم مثل من گوشه خیابان روی پله‌ها از سرما بلرزی، سیگارت را بین انگشتانت بگیری و در حالی که اشک‌هات دارد یخ می‌زند زمزمه کنی :

“Çaresiz kaldım”.

امیدوارم آن جملات پر از بی‌خیالی و اطمینان «آره خوشحالم و زندگی خوبی دارم.» یقه‌ات را بگیرد. «زندگی خوب» رویایی بشود که دیگر به سختی به خاطر می‌آوری‌اش. درست مثل من که حتی به یاد ندارم روز خوش یعنی چه.

من گناه خودم را می‌پذیرم، مثل پرومتئوس عقاب هر روز جگرم را پاره می‌کند و روز بعد دوباره. قفسه سینه‌ام از درد شکافته شده. اما روا نیست تو در شادی و آرامش باشی، در حالی که قلب من در میان مواد مذاب می‌سوزد و ذوب می‌شود. روز رنج تو هم می‌رسد، روزی که تقاص آن جمله زهر مانند را می‌دهی. «اگر فکر می‌کنی این جملات یعنی..... اشتباه می‌کنی.» جگرم سوخت. آن آخ بلندی که گفتم حتی دل خودم را هم لرزاند. در این جهان عدالتی وجود ندارد، اما کاش بعد سوزاندن جِگر کسی، زندگی فراموش نکند آن «آخ» از ته قلب سوخته را.

زندگیدرد
روزنامه‌نگار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید