منیژ م
منیژ م
خواندن ۱ دقیقه·۱ ماه پیش

چطور بگویم خداحافظ؟

بارها و بارها و بارها زنی در وجودم می‌گوید «نه»، و بعد انگار نزدیکت نشسته‌ام، دست‌هات روی میز است، زل می‌زنم به بند انگشت‌هات و صدای بلند و تیزت در هوا مثل عطر پراکنده است و من لال می‌شوم. لال، و زل زده به بند انگشت‌های دستت که در آن عکس، دور کمرش حلقه شده بود، که روی میز است و گیلاس شراب یا لیوان آبجو را گرفته، که توی هواست با هیجان تو موقع حرف زدن، که دارد سناریو را توضیح می‌دهد و از ایده‌های جدید می‌گوید. صدای تو، که فکر می‌کردم دیگر هرگز نخواهم شنید، اما حالا برگشته. صدای تو، که جان من است، و من ساکتم. من که عزادارت بودم. می‌پرسی، و چطور بگویم نه؟ می‌پرسی و چطور بگویم خداحافظ؟ پاره تن من، حالا که بازگشته‌ای، چطور بروم؟ کاش می‌توانستم سال‌ها به صدایت، بند انگشتانت، و صورتت خیره شوم و بعد برای همیشه، «خداحافظ.» تو قاتل منی و من قاتل خویش را دوست می‌دارم.

روزنامه‌نگار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید