من مدت هاست که مرده ام ،مدت هاست قطعه ای در گورستان خودم را دفن کرده ام و بر سر قبرم می گریم
ولی گریه برسر قبری که مرده ای در آن نیست فایده ای هم دارد؟؟؟؟؟
من از آن شبی که دیگر دست همراهی ندیدم مُردم.
من همان روزی کشته شدم که فهمیدم رفاقت به معنی ارفاق نیست بلکه به معنی زرنگی در این بازار مکاره است.
من درست لحظه ای که فهمیدم وجودم از تکه های غمِ ناتمام لبریز است دیگر زندگی نکردم.
چه روزها و شب هایی که برای پیدا کردن شادی از خودم دور ماندم و چه لحظاتی که از خودم دریغ کردم..
چه قدر بچگانه به دنیای اطراف و بازی های روزگار می نگریستم اما چه بد که از روز ازل قرعه به نام من دیوانه زدند.
دنیا را خانه آرزوهایم می دانستم و این چرخ گردون را دست یافتنی تصور می کردم.
آری من به دست خودم کشته شدم؛با دستان خودم،خودم را در گور جای دادم.
از روی من تکثیر نکنید که بازیافتم غمگین است.