برخی معتقدند که اختلاف دین شناسی محسن کدیور و عبدالکریم سروش یک اختلاف صرفا لفظی و صوری است و تفاوت واقعی و قابل اعتنایی در دین شناسی ایشان وجود ندارد. لذا ایجاد مرزبندی و فرقه سازی هیچ ثمرهی عملی و نظری ندارد.
استدلال ایشان بر این مدعا این است که کاری که کدیور و همفکرانش در مقام عمل با دین و متون دینی می کنند، همان کاری است که سروش و همفکرانش انجام می دهند و تفاوت ایشان فقط در عنوان و اسمی است که برای این عمل و نوع مواجههشان با متون دینی انتخاب می کنند.
توضیح بیشتر آنکه کدیور و سروش (و همفکرانشان ) هر دو سعی دارند که گزاره ها و متون دینی را با علم، اخلاق و عقلانیت معاصر سازگار کنند و تعالیمی که با یکی از این سه معیار ناساگاز باشند را کنار بگذارند.در این مسیر فرق نمی کند که این گزاره ها در بخش اصول دین باشد یا در بخش فروع دین.همچنین فرقی نمی کند که این گزاره ها در متن دینی آمده باشد یا در فهم متن دینی و یا در سیره عملی اولیای دین یا مسلمانان.
تفاوت ایشان صرفا در شیوه کنار گذاشتن این گزاره ها است. امثال کدیور از روش هایی چون توقف و ندانم گرایی،تاویل و مماشات و مدارا بهره می گیرند و روش امثال سروش کنار نهادن گزاره های خلاف عقل و علم بدون هیچ گونه توقف و تاویل و مماشاتی است.(تفصیل این مدعا را می توانید در مقاله آقای جعفر نکونام با عنوان- نقدی بر مرزبندی میان روشنفکری دینی و تجدید نظر طلبی دینی- بخوانید)
به نظرم این ادعا صرف نظر از درست بودن با نبودن آن دو پرسش مهم را مطرح می کند که توجه به آن می تواند در مسیر دین شناسی مفید واقع شود و اسباب گفتگو ها و تاملات و پژوهش های جدیدی را فراهم سازد.
پرسش اول این است که:
اختلاف دین شناسی سروش و کدیور چقدر واقعی و اصیل(دارای لوازم نظری و عملی مهم و قابل اعتنا) است؟
به تعبیر تفصیلیتر پرسش این است که
آیا کاری که امثال کدیور با دین و متون دینی میکنند، در عمل همان کاری است که امثال عبدالکریم سروش انجام میدهند.یعنی آیا اختلاف ایشان صرفا در فرآیند است و فرآورده ایشان در حوزه دین شناسی یکی است.یعنی آیا تعداد و نوع گزاره های دینی که بخاطر ناسازگاری با عقل، علم و اخلاق توسط دو گروه کنار گذاشته میشود،یکسان است و تفاوت دو گروه صرفا در این است که یک گروه معتقد است که اصل متن دینی درست است و این ناسازگاری ها به فهم ما از متن دینی بر می گردد و دیگری معتقد است که خود متن دینی واجد گزاره های نادرست و خطا است؟
اگر اختلاف ایشان صرفا در فرآیند یا در اسم گزاری باشد،در این صورت حتی ضرورتی ندارد که وارد این بحث شویم که آیا این مدعا «همه ناسازگاری های موجود بین دین و عقل،علم و اخلاق به فهم ما از متون دینی بر می گردد نه به خود دین و متن دینی» درست و قابل دفاع است یا خیر. همچنین ضروتی و فایده ای ندارد که وارد این بحث شویم که کدام فرآیند قابل دفاع تر و مستدل تر است؟زیرا وقتی ماهیت کار یکی باشد،آنگاه حاصل این بحث ها فقط این می شود که چه اسمی برای این ماهیت با مسمیتر است و این بحثی نیست که شایستگی آن را داشته باشد که اهل خرد و حکمت خود را مشغول آن سازند.
پاسخ به پرسش:
برخی همچون آقای جعفر نکو نام معتقدند که اختلاف سروش و کدیور ،اختلاف ظاهری بوده و فرآورده ایشان در دین شناسی تفاوت قابل اعتنایی با هم ندارد. بنده بشخه چنین فکر نمی کنم و معتقدم که ایشان اختلاف های جدی - خصوصا آنگاه که این ناسازگاری ها ناظر به اصول دین باشد- دارند.( از جمله: جواز یا عدم جواز اجتهاد در عبادات. تفسیر و فهم سیره رسول الله،تفاوت در فهم خدا( متشخص یا غیر متشخص بودن خدا)، تفاوت در میزان دخل و تصرف خداوند در امور دنیا ،و.....) دارند. اما در این مقام معتقدم که گرچه پاسخ به این پرسش مهم است اما فعلا امر مهمتر، تامل در خود پرسش و پروراندن آن است.یعنی تامل در باب درستی یا نادرستی،اهمیت و ضرورت و زوایای پرسش
پرسش دوم
اگر پاسخ پرسش اول این باشد که اختلاف کدیو و سروش، صرفا در فرآیند نیست بلکه در فرآورده نیز اختلاف قابل اعتنا دارند.یعنی تعداد و سنخ گزاره هایی که ایشان بخاطر ناسازگاری دین با عقل،علم و اخلاق کنار می گذارند یکسان نیست و تفاوت قابل توجه دارد، آنگاه پرسش دومی که مطرح می شود این است که:
حاصل کار کدام یک می تواند پاسخ بهتری به این پرسش دهد که تکلیف انسان امروزی با دین چیست؟وانسان امروزی می تواند مخاطب کدام فهم قرار گیرد؟ آیا می تواند با تمسک به روش اصلاح معرفت دینی،هم خطرات و خطاهای دین را از بین ببرد و هم از دین چیزی باقی بماند که همچنان برای انسان امروزی رهایی بخش و بی بدیل باشد یا چاره کار این است که انسان امروزی دست به اصلاح خود دین بزند و به تعبیر صریح تر به عقلانیت و معنویت پناه آورد و دین را کالایی فرعی و بدیل پذیر بداند که البته همچنان می تواند کمک هایی برای انسان امروزی داشته باشد.