آقای حسن انصاری: (هیات علمی موسسه پرینستون و عضو شورای عالی علمی دایره المعارف بزرگ اسلامی)
«معتقدم هرگونه اصلاح فهم دینی در اسلام میبایست از خود فقه آغاز شود و تواناییهای درون فقهی و برون فقهی در راستای اجتهاد در فروع و اصول را دنبال کند. این مسئله مهمی است که بعید میدانم تا اطلاع ثانوی دستکم تعدادی از روشنفکران دینی ما توفیقی در تحقق آن داشته باشند.»
این دیدگاه مختص به آقای انصاری نیست. هم بسیاری از متخصصان حوزه دین پژوهی چنین دیدگاهی دارند و هم بخشی از بدنه دینداران که چالش دین و مدرنیته را در قالب تنگناهای فقهی در زندگی عملی و عینی تجربه نموده اند، اولویت اصلاح فهم دینی را در حوزه فقه و فتوا می بینند.
به نظرم گرچه در مساله اصلاح فهم دینی اصلاح در حوزه فقه و فتوا مهم است اما در زمانه ما اولویت ندارد .به تعبیر دیگر نه در جنبه اصلاحات معنوی دین و نه در جنبه اصلاحات در سویه های اجتماعی دین،اولویت با اصلاح فقه و فتوا نیست.
توضیح آنکه نیاز به اصلاح فهم دینی از دو جهت است:
1- اصلاح جنبه های معنوی دین: در این نوع اصلاح هدف ارائه فهمی درست از معنای ایمان و دینداری است و این هنگامی است که احساس شود که فهمی از دین غلبه و ترویج یافته است که با گوهر و مقصد و سیره رسول ناسازگار است. این نوع اصلاح غایت آخرت گرایانه و معنوی دارد. یا به تعبیر دیگر در اینجا اصلاح دین بخاطر خود دین است.این جنبه از اصلاح تازگی ندارد و در طول تاریخ علما و دیندارانی بوده اند که این رسالت را برای خود برگزیده و در صدد احیای فکر دینی بر میآمدند
2- اصلاح سویه های اجتماعی و دنیوی دین: در این نوع اصلاح هدف ارائه فهمی از دین است که با مقتضیات زندگی عینی و عملی کمترین تعارض و ناسازگاری را داشته باشد و این هنگامی است که احساسا شود فهمی از دین غلبه و ترویج یافته است که با بدیهیات و تجربیات و اخلاق عرفی جامعه ناسازگار است. این نوع اصلاح خواهی ،نوعی کنش اجتماعی و در راستای بهبود زندگی اجتماعی است. البته معنای این سخن این نیست که مصلحانی که چنین رویکردی دارند دغدغه دین ندارند و اصلاح فهم دینی برای آنها صرفا در حکم وسیله ای برای رسیدن به اصلاحات اجتماعی است. بلکه این مصلحان هم دغدغه کاستن از رنج و درد مردم را دارند و هم دغدغه بی زار نشدن مردم از دین را. عموما مراد از اصلاح فهم دینی در زمانه ما،بیشتر ناظر به این جنبه از اصلاح است.البته بنده بشخصه معتقدم که نیاز ما به اصلاح در جنبه اول بیشتر است.
برخلاف نظر آقای انصاری ،مشاهده عینی رفتار و باورهای جامعه ایران خصوصا آن بخش از مردم که مقوله دینداری برایشان جدی تر است، نشان می دهد که نیاز ما به اصلاح جنبه های معنوی دین و اصلاح سویه های اجتماعی دین بیشتر در حوزه کلام(به معنای عالم کلمه که روش شناسی و مطالعات حوزه اخلاق را هم شامل می شود) است تا فقه. یعنی در مقام عمل مشکلات ما بیشتر ناظر به باورهای کلامی - تاریخی است تا فتواهای فقهی. لذا نیاز به اصلاحات هم بیشتر در حوزه باورهای کلامی است. یعنی چالش دین در زمانه ما ،فقه نیست. بلکه چالش در جای دیگری است اما خودش را در فقه نشان می دهد بنابراین راه چاره این نیست که روشنفکران و مصلحان دینی بر اصلاح در حوزه فقه و فتوا تمرکز کنند.
از آنجایی که اثبات این مدعا صرفا مبتنی بر ادله عقلی –تحلیلی و پیشینی نیست بلکه نیازمند یافته های تجربی و مشاهده عینی نوع دینداری مردمان کوچه و بازار است؛ در ادامه این یاداشت سعی می کنم به هر دو سنخ از ادله توجه داشته باشم.
مشاهدات عینی نشان می دهد که انحرافات و کج فهی های دینی که هم سبب فاصله گرفتن از گوهر و مقصد دینداری می شود و هم سبب مشکلاتی در عرصه اجتماعی می شود ،کمتر فتواهای فقهی هستند. اکنون مشکل عینی و عمیق ما بیشتر از اینکه مساله سن تکلیف دختران،احکام محرم و نامحرم و..... باشد؛ مسائل کلامی همچون جایگاه اخلاق در دینداری، نقش و جایگاه مناسک در دینداری، حقوق اقلیت های دینی، حقوق زنان، مفهوم امامت و عصمت و... است. به تعبیر دیگه اتوریته فقه و فقها در زمانه ما بسیار کم رنگ شده اما اتوریته باورهای کلامی اخلاقی و تاریخی همچنان به قوت خود باقیست.
ضمن اینکه دینداری در جامعه ما از دینداری فقه محور و روحانیت محور در حال گذار است به همین دلیل هم تاثیر فقه و نهاد مربوط به آن روز به به روز کمتر می شود و هم مردم خود به خود و در مقام عمل فتواهای ناسازگار با زندگی عملی را کنار می گزارند. اما دست کشیدن از باورهای کلامی برای مردم دشوارتر است.
اما حتی اگر به لحاظ جامعه شناختی خلاف نگاه بالا را داشته باشیم و حتی به لحاظ دین شناختی وزن فقه در دین اسلام را مهمتر بدانیم ،ما به مرحله و نقطه ای رسیده ایم که اصلاح در فقه و اجتهاد جز با اصلاح در باورهای کلامی و اعتقادی میسر نیست. زیرا آن اصلاحی که در فقه مورد نیاز ما و مساله ما است، اصلاحات بنیادی در فقه است و این اصلاحات بنیادی جز با دگرگونی در باورها و رویکردهای کلامی و آشنایی با روش های جدید در فهم متون دینی حاصل نمی شود. شواهد تاریخی هم این نکته را تایید می کند به عنوان مثال اگر در حوزه احکام فقهی ناظر به حقوق زنان یا اقلیت های دینی،به مرور زمان دگرگونی های اساسی در فتوای فقها رخ داده است بیشتر معلول دگرگون شدن نگاه و باور آنها در مورد زنان و اقلیت ها است نه معلول اصلاحات در سازو کارهای استنباط و اجتهاد.
بنابراین گرچه این سخن آقای انصاری درست است که روشنفکران و مصلحان دینی باید به مطالعات فقهی و تاریخی توجه جدی تری داشته باشند اما این سخن به این معنای نیست که توجه روشنفکران دینی به اصلاح باورهای کلامی،مصداق گم کردن مسیر اصلاح فهم دینی است.
مشکل اصلی در اصلاح فهم دینی بیشتر از اینکه به روشنفکران دینی بر گردد به فقه و نهاد آموزش حوزه بر می گردد. با این توضیح که هنوز حوزه های علمیه تغییر بنیادی و اساسی در نظام آموزشی خود ایجاد نکرده اند. و تغییرات انجام شده هم عمدتا در راستای همان فهم سنتی و بیشتر به منظور مجهز نمودن طلبه ها برای پاسخ دادن به سولاتی است که در فهم سنتی شبه نامیده و فهمیده می شوند.حوزه هنوز بیشتر میل به گفتن دارد تا شنیدن. حوزه هنوز تحولات گسترده و عمیق در علوم انسانی و دین پژوهی را جدی نمی گیرد زیرا هنوز فهم خود از دین را راهگشا می داند و مشکلات حوزه دینداری را به اشخاص و اخلاق و اراده افراد و نهادها تنزل می دهد. حتی بخش وسیعی از حوزه و حوزویان از دگرگونی های و دست آوردهای حاصل شده در حوزه های دین پژوهی اطلاع چندانی ندارند. همین اطلاع اندک سبب می شود که آنها نتوانند با دگر اندیشان در حوزه دین پژوهشی وارد گفتگو شوند زیرا اساسا به مقام فهم سخن یکدیگر نمی رسند.