چرا گفتگو با طرفداران قرائت سنتي از دین دشوار است؟
عباسعلی منصوری
عضو هیات علمی دانشگاه رازی
تجربه شخصی من اینگونه بوده است که به ندرت توانسته ام یک گفتگوی خوب،نتیجه بخش و موفق با طرفدران قرائت سنتی از دین داشته باشم هر وقت که با ایشان وارد بحث شده ام یا نیمه کاره بحث را رها کرده ایم یا مغلوب ایشان شده ام و احساس کردم که مرا با تمسک به یک ادبیات خاص بن بست کشانده اند.
اما آیا واقعا علت این عدم موفقیت و مغلوب شدن این است که منطق و ادله ایشان قویتر است و فهم و قرائت ایشان از دین درست تر است؟
ممکن است کسی بگوید که اساسا این یک مساله واقعی نیست بلکه مشکل شخصی شما است که سواد کافی و بیان لازم برای مواجهه با ایشان را ندارید.به نظرم این پدیده شخصی نیست و غالبا کسانی که سنخ دین فهمی و دین ورزی آنها روشنفکرانه است از عهده گفتگو با کسانی که دینداری آنها سنتی است بر نمی آیند و معمولا مجلس به گونه ای ختم می شود که نه تنها تغییر و افقی برای طرفداران قرائت سنتی از دین حاصل نمی شود بلکه بیش از پیش احساس می کنند که فهم آنها از دین درست تر است.
اگر مساله شخصی و صرفا مربوط به ضعف های بنده و امثال بنده باشد باید اکنون این همه ستیز و ناهم زبانی بین جریان سنتی حاکم بر حوزه های علمیه و ساختار حکومت با روشنفکران دینی و عموم مردم(که به زعم بنده فهمشان از دین به فهم روشنفکری دینی نزدیکتر است) وجود نمی داشت.
علل دشوار بودن گفتگو با جریان سنتی:
دشوار بودن گفتگو با طرفدارن قرائت سنتي از دین و احساس مغلوب شدن در مقابل ایشان معلول علل مختلفی است. از جمله:
1- علت اصلی این پدیده این است که آنچه دینداری سنتی را از دینداری روشنفکرانه متمایز می کند، فهم متفاوت ایشان از غایت و ماهیت دین و دینداری است نه اختلاف در فهم مسائل خاص و سرشاخه ها.یعنی چون فهم این دو جریان از ماهیت دین و غایت آن و مبانی معرفت شناسی و انسان شناسیشان متفاوت است،فهم ایشان از مسائل دین متفاوت می شود.بنابراین مساله این نیست که مثلا در مساله ای مانند واجب بودن یا نبودن حجاب، جریان سنتی ادله و شواهد عقلی و نقلی بهتری بر دیدگاه خود دارد و مخالفان ایشان ادله عقلی ضعیفتری دارند و یا از بعضی از ادله نقلی اطلاع ندارند.
اما مشکل اصلی اینجاست که در گفتگو با طرفداران قرائت سنتی، نمیتوان بحث را به پیش فرض ها و بنیادهای ناظر به ماهیت دین و دینداری و چیستی معرفت دینی کشاند و ناخواسته بحث بر سرشاخه ها متمرکز می شود و به ندرت بحث با این جریان می تواند وارد لایه های عمیق شود و معمولا بحث در مباحث سطحی و دم دستی متوقف می شود. علت این امر این است که :
اولا بحث از ماهیت و غایت دین و دینداری، ماهیتی نسبتا عقلی و برون دینی دارند و جریان دینداری سنتی به بحث درون دینی و نقل محور چنان عادت دارد که اساسا ماهیت معرفت دینی را در همین حوزه می فهمد و بحث برون دینی در باب دین و مسائل آن را از ابتدا در حکم انحراف و گمراهی و حتی تلاش برای ستیز با دین می فهمد.
ثانیا گفتگو وقتی عمیق می شود و به بنیادها و پیش فرض ها سیر می کند که طرفین بتوانند تا حدودی از منظر و زاویه دید رقیب به مساله نگاه کنند. این امر برای جریان روشنفکری دینی ممکن است زیرا ایشان هم به لحاظ نظری با دیدگاههای جریان سنتی آشنایی کافی دارند و هم اکثر ایشان در بخشی از زندگی خود دینداری سنتی را تجربه نموده اند.
اما جریان سنتی توان نگریستن از منظر و زاویه دید روشنفکران دینی به دین را ندارد. زیرا :۱- این واقعیتی انکار ناپذیر است که تعداد بسیار کمی از طرفداران قرائت رسمی به صورت جدی به مطالعه دیدگاه رقیب می پردازند و اکثر ایشان یا از اساس آشنایی چندانی با مبانی و پیش فرضهای گروه رقیب ندارند یا اگر آثار ایشان را می خوانند ،از ابتدا هدفشان خواندن برای جواب دادن و رد کردن (نه خواندن برای فهمیدن) است.۲- طرفدران قرائت سنتی از دین، نه تنها تجربه دین ورزی روشنفکرانه را ندارند بلکه این سنخ از دین ورزی برای ایشان چنان تابو و خط قرمز و مصداق ضلالت است که حتی به ندرت می توانند با کسانی که قرائت روشنفکرانه از دین دارند، دوستی نزدیک و پایدار داشته باشند.
2- دیدن روشنفکران دینی در لباس دشمنان دین: جریان سنتی بخاطر انکار یا عدم توجه جدی به بحث امکان قرائت های مختلف از دین،از ابتدا اختلاف خود با روشنفکران دینی را در قالب «اختلاف طرفداران دین و مخالفان دین یا دغدمندان دین و کسانی که دین و ایمان برایشان کمتر دغدغه است» می فهمد نه اختلاف دو جریان که هر دو دین و ایمان برایشان مهم است اما در فهم دین و دینداری اختلاف نظر دارند. این نوع نگاه از ابتدا گفتگو را تبدیل به امری نمایشی می کند زیرا یک طرف گفتگو از ابتدا دیگری را گمراه می بیند، دائما انگیزه خوانی می کند، گفتگو را جلسه ارشاد می بیند،سعی بر همدلی و شنوایی نمی کند و.....
3- خلط بین دو مفهوم «نقد» و «توهین به مقدسات»: جریان سنتی نقد رادیکال و بنیادی و صریح را توهین به مقدسات می فهمد و حد و مرز مشخصی را برای مفهوم« نقد» لحاظ نموده و فراتر رفتن از آن مرز را مصداق توهین به مقدسات می فهمد. به عنوان مثال اگر کسی چنین نقدهایی را بر دین وارد کند که: «وجود خدا و جهان دیگر خیالات انسان هایی است که نداشته خود را در اموری غیر از این جهان جستجو می کنند»؛« دینداری سبب ضعف قوه عاقله می شود و می تواند ابزار دست پوپولیست ها شود» ؛« فلان حکم دینی مناسب جامعه ما نیست بلکه مختص به جوامع 1000سال قبل است» ؛«دین منشا خشونت در جهان است»؛« فلان شخص که دیندران او را معصوم می پندارند فلان خطا و فلان اشتباه را داشته است»؛ و..... بسیاری از دینداران سنتی اغلب نقدهای بالا را مصداق توهین می فهمند و حال آنکه واقعا هیچ توهینی در هیچ کدام از گزاره های بالا وجود ندارد بلکه فقط نظر و تحلیل اشخاصی است که به نحو دیگری می اندیشند.
روشن است که وقتی یکی از طرفین دیدگاه رقیب را مصداق توهین به مقدسات بداند نه مصداق نقد، روش بحث و نوع واکنش او به مباحث رقیب به گونه ای نخواهد بود که به مخالف خود اجازه دهد بحث را به بنیادها و پیش فرض ها بکشاند
4- روشنفکر دینی بخاطر مبانی معرفت شناختی،شکست در بحث را راحت تر می پذیرد زیرا هزینه های نظری کمتری برای او دارد.او شکست یا عدم موفقیت در بحث را فقط به معنای لزوم تغییر یا تجدید نظر در آراء شخص خود می فهمد.اما دیندار سنتی ،شکست در بحث را به معنای شکست دین خدا یا شکست جریان حق می انگارد. لذا شکست در بحث برای او هزینه سنگین دارد و این امر به لحاظ روانی جلسه بحث را برای او تبدیل به امری حیثیتی و برد و باخت می کند.
5- علت دیگر این است که دینداری سنتی به علل مختلف(که در یادداشت دیگری به آنها اشاره خواهم کرد ) نسبت به شنیدن دیدگاه های مخالف گشوده نیست و چون گشوده نیست کمترین همراهی و همدلی را در گفتگو انجام می دهد و به همین دلیل اجازه نمی دهد که مسیر گفتگو باز شود و گفتگو خیلی زود به بن بست می انجامد.
6- غالب کسانی که فهم سنتی از دین دارند،گرچه مدعی عقلانیت و استدلال هستند به گونه ای که عقل را یکی از منابع استنباط حکم دینی می دانند اما در مقام عمل، اندیشه و نظر ورزی را محدود به خطوط قرمز از پیش تعیین شده می دانند و چون جسارت در اندیشیدن به معنای واقعی کلمه را ندارند،از تغییر اندیشه هراس دارند. این هراس به صورت ناخودآگاه سبب می شود که هنگام گفتگو با مخالفان، مقاومت حداکثری داشته باشند و به هر چیزی تمسک جویند تا کم نیاورند. طبیعی است که این مقاومت نمی گذارد که گفتگو مسیر طبیعی و واقعی خود را طی کرده و به بنیادها و مواضع اصلی اختلاف برسد.
7- جریان سنتی به صورت خودآگاه و ناخودآگاه خود را مرجع و معیار فهم دین می داند و روشنفکران دینی را نه مرجع و متخصص بلکه شبه پردازنی می داند که بخاطر فهم نادرست از دین دچار انحراف شده اند.وقتی کسی از ابتدا طرف خود در گفتگو را در چنین موضعی ببیند، برای او شأنی نمی بیند تا با آرامش و صبوری گفتگو با او را ادامه دهد لذا سعی می کند با نوعی تخویف خیلی زود سر و ته گفتگو را به هم برساند.