تئوری های زیادی در مورد رفتار وجود دارد، اما برخی از درمانگران، نظریه انتخاب را بین سایر تئوری ها انتخاب می کنند. تئوری انتخاب توسط دکتر ویلیام گلاسر ایجاد شد و توضیح رفتار انسان بر اساس انگیزه درونی است. تئوری انتخاب بر کنترل فرد بر احساسات و اعمال خود تأکید دارد. تعارض به این دلیل به وجود می آید که ما فقط می توانیم رفتار خود را کنترل کنیم. نظریه ویلیام گلاسر این مفهوم را می آموزد که همه رفتارها انتخاب می شوند. تئوری انتخاب گلاسر بیان می کند که تمام رفتارهای انسانی ناشی از تمایل به ارضای پنج نیاز اساسی انسان است:
فهرست مطالب
نظریه انتخاب همچنین بر ده اصل تاکید دارد.
«بین محرک و پاسخ فضایی وجود دارد. در آن فضا آزادی و قدرت ما برای انتخاب پاسخمان نهفته است. رشد و شادی ما در این انتخابها نهفته است.»استیون کاوی
مقدار هر نیازی که ما نیاز داریم برای ما به عنوان افراد منحصر به فرد، متفاوت است. تعیین میزان هر یک از نیازهای ما (بالا، متوسط یا کم) به ما بینش عمیقی نسبت به شخصیت فردی خود می دهد. برخی از ما نیاز زیادی به ارتباط و روابط داریم، در حالی که افراد دیگر بیشتر به دنبال آزادی یا موفقیت هستند.
این نیاز ما به بقا، ایمنی و امنیت است. این نیاز اساسی با چیزهایی مانند غذا، سرپناه، لباس، اکسیژن و تولید مثل برای بقای گونه ما سروکار دارد. بخش روانی این نیاز ما ایمنی و امنیت را نیز شامل می شود.
ما یک گونه اجتماعی هستیم، این نیاز مربوط به ارتباط با دیگران است؛ مردم، حیوانات خانگی، گروه ها و با خودتان. نیاز ما به عشق و تعلق دائماً ما را وادار می کند تا با دیگران ارتباط برقرار کنیم و روابطی را که برای شاد بودن به آن نیاز داریم توسعه دهیم.
در تئوری انتخاب، نیاز به قدرت نیاز به اهمیت یا ایجاد تغییر در جهان است. افراد دارای قدرت بالا دوست دارند کنترل داشته باشند، معمولاً سازمان یافته، هدفمند و قادر به رهبری دیگران هستند. همچنین نیازی است که می تواند ما را در روابط با مشکل مواجه کند، به خصوص اگر بخواهیم از قدرت بر دیگران استفاده کنیم.
هر چه نیاز آزادی فردی بالاتر باشد، بیشتر دوست دارد کاری را که میخواهد، در زمانی که میخواهد، بدون محدودیت یا مداخله انجام دهد. گاهی اوقات ما میخواهیم این آزادی را داشته باشیم که کارهایی مانند گذراندن وقت خود با افرادی که انتخاب میکنیم، در فعالیتهایی که دوست داریم انجام دهیم و هر طور که میخواهیم بیایم و برویم. همچنین انگیزه ای برای رهایی از برخی چیزها مانند بوروکراسی، مدیریت خرد و ظلم وجود دارد. افرادی که نیاز به آزادی بالایی دارند تمایل دارند برای زمان تنهایی خود ارزش قائل شوند. آنها می توانند به شدت مستقل و اغلب بسیار خلاق باشند. افراد دارای آزادی بالا اغلب قوانین و محدودیت ها را زیر سوال می برند و تمایل دارند خارج از چارچوب ضرب المثل فکر کنند.
در حالی که همه مردم نیاز به سرگرمی و لذت دارند، برخی نیاز به سرگرمی بالاتری نسبت به دیگران دارند. مردم اغلب فکر می کنند کسانی که سرگرم کننده هستند شبیه دلقک یا جوکر همیشگی هستند، اما موارد دیگری نیز وجود دارد. همچنین اگر به فعالیتهای آرامشبخش و اوقات فراغت زیادی بپردازید، ممکن است از نیاز به سرگرمی بالایی برخوردار باشید. برخی از تفریحات ورزشی، مهمانی و دوستان لذت می برند، در حالی که برخی دیگر نوع سرگرمی آرام را ترجیح می دهند (مانند راه رفتن، خواندن یک کتاب خوب یا تماشای یک فیلم مورد علاقه). نوع دیگری از سرگرمی ناشی از یادگیری است. با نگاه کردن به زمانی که چیزی را بلافاصله در زندگی خود یاد گرفتید، احتمالاً از انجام آن لذت برده اید.
برای اطلاعات بیشتر در مورد نیازها و سنجش میزان آنها در خودتان، در تست رایگان نیازهای گلاسر شرکت کنید.
نظریه های ویلیام گلاسر از جمله تئوری انتخاب، بر مفهوم دنیای کیفی تاکید دارند. دنیای کیفی جایی در ذهن است که مردم تصاویر ذهنی از آنچه که مهم می دانند را در آن ذخیره می کنند. آنها ممکن است تصاویر مکان ها، چیزها، باورها و افرادی را که برایشان مهم است ذخیره کنند. گلاسر معتقد بود که تصاویر در دنیای کیفی افراد به آنها احساس خوبی می دهد و حداقل یک نیاز اساسی را برآورده می کند. این تصاویر نیازی به هماهنگی با استانداردهای جامعه ندارند و برای هر فرد منحصر به فرد هستند. ایده ما از زندگی آرمانی در دنیای کیفی قرار دارد.
بدیهی است که واقعیت در دنیای کیفی قرار ندارد. تئوری انتخاب بیان می کند که ما دنیای واقعی را از طریق ادراکات خود تجربه می کنیم. ما اطلاعات را از حواس پنجگانه خود جمع آوری می کنیم و سپس آن را از فیلتر دانش کل خود عبور می دهیم. فیلتر دانش کل شامل همه چیزهایی است که ما در طول زندگی خود تجربه کرده ایم. وقتی با اطلاعات جدیدی مواجه می شویم باید تصمیم بگیریم. ما میتوانیم: اطلاعات را نادیده بگیریم، باور کنیم که اطلاعات ممکن است معنی دار باشد اما نیاز به بررسی بیشتر است یا تصمیم بگیرید که اطلاعات معنی دار هستند و آن را به فیلتر ارزش گذاری ارسال کنید.
به اطلاعاتی که از طریق فیلتر ارزش گذاری ارسال می شود یک "ارزش" اختصاص داده می شود. اطلاعات لذت بخش ارزش مثبتی دارد و به اطلاعات ناخوشایند یک مقدار منفی اختصاص داده می شود. اطلاعاتی که در این بین قرار می گیرند خنثی تلقی می شوند. این فرآیند بسیار شخصی است. دیدگاه های ما می تواند به شدت با دیدگاه های همسالانمان متفاوت باشد. گلاسر معتقد بود جهان درک شده ما همان چیزی است که ما آن را واقعیت می دانیم. جهان درک شده این ویژگی ها را دارد:
تئوری انتخاب عقلانی یکی دیگر از شاخه های نظریه انتخاب گلاسر است. تئوری انتخاب منطقی یا عقلانی بیان می کند که افراد بر اساس تجزیه و تحلیل مزایا و معایب یک موقعیت تصمیم می گیرند. این بدان معناست که افراد قبل از تصمیم گیری در مورد یک اقدام، هزینه ها و مزایای انتخاب های بالقوه را می سنجند. تئوری انتخاب عقلانی فرض میکند که همه رفتارها عقلانی هستند و اعمال را میتوان برای انگیزههای عقلانی زیربنایی مطالعه کرد. تئوری انتخاب عقلانی که در ابتدا به عنوان یک نظریه اقتصادی در نظر گرفته شد، راهی برای درک چگونگی تصمیم گیری افراد برای به حداکثر رساندن پول خود است. با گذشت زمان، نظریه انتخاب عقلانی تکامل یافته است تا همه حوزه های تصمیم گیری انسانی، از جمله جامعه شناسی و علوم سیاسی را شامل شود. بر اساس فرضیه تئوری انتخاب عقلانی، همه رفتارهای انسانی را می توان راهی برای برآوردن نیازهای فردی و مزایای آن دانست. به عنوان مثال، روابط از طریق مزایایی که برای فرد فراهم می کند ارزیابی می شوند. بر اساس تئوری انتخاب عقلانی، تعامل انسانی یک فرآیند مبادله ای است که در آن سود درک شده بر سایر انگیزه ها تأکید می شود.
ما می دانیم که آموزش دادن به مراجعان برای تغییر اعمال/فکرشان می تواند بر احساس آنها و نحوه واکنش بدنشان به استرس تأثیر بگذارد. سایر تغییرات درمانی انتخابی بر رفتارهای گذشته تمرکز می کنند و از مراجع می خواهند که از طریق "محرک ها" برای رفتار کار کنند تا بتوانند در آینده از آنها اجتناب کنند. طبق مقالهای در Psychology Today، تئوری انتخاب و مؤلفه آن، واقعیت درمانی، زمانی را صرف گذشته نمیکند و درمان گذشته نگری نیست. آنها از مراجعان می خواهند که روی زمان حال (واقعیت) تمرکز کنند. آنها از افراد می خواهند که تغییراتی را که ممکن است در رفتارشان ایجاد کنند، تصور کنند که به آنها کمک کند آنچه را که از زندگی خود می خواهند (یا تصوری که از دنیای با کیفیت خود دارند) بدست آورند. گلاسر همچنین مفهوم رفتار کل را توسعه داد. رفتار کل از چهار جزء تشکیل شده است که عبارتند از:
افراد فقط می توانند نحوه رفتار و تفکر خود را کنترل کنند. برای تغییر مستقیم واکنشهای فیزیولوژیکی (مانند حملات اضطراب) یا احساسات، نمیتوانیم کاری انجام دهیم. با کنترل مستقیم اجزای عمل و تفکر، فیزیولوژی و احساسات ما نیز تغییر می کند. تغییرات مستقیم در افکار و اعمال باعث تغییرات غیرمستقیم در آن زمینه ها می شود. تئوری انتخاب افراد را تشویق می کند تا روابطی ایجاد کنند که "جهان کیفی" را برای ایجاد همکاری و ارتباط با دیگران ایجاد کند.
واقعیت درمانی با استفاده از اصول تئوری انتخاب ایجاد شد. واقعیت درمانی شکلی از درمان شناختی-رفتاری مراجع محور است که بر بهبود روابط و شرایط کنونی تمرکز می کند، با نگرانی و بحث کمتر در مورد رویدادهای گذشته. هدف اصلی واقعیت درمانی این است که مراجع تصمیمات انطباقی بگیرند که به آنها کمک کند نیازهای اساسی انسانی خود را برآورده کنند. گلاسر فی نفسه به بیماری روانی اعتقاد نداشت. در عوض، مشکلات نتیجه اهداف محقق نشده بود. او معتقد بود که بیماری روانی بیانگر ناراحتی است.
از آنجایی که تئوری انتخاب به اینجا و اکنون می پردازد، از مراجع خواسته می شود که به جای تکرار تجربیات گذشته، بر زمان حال تمرکز کند. واقعیت درمانی بر رابطه مراجع و درمانگر تأکید دارد. تصور می شود که رابطه درمانی به عنوان الگویی برای سایر روابط در زندگی مراجع عمل می کند. در واقع، گلاسر معتقد بود که بسیاری از مشکلات روانی مشکلات رابطه هستند. وظیفه درمانگر این است که مراجع را به سمت انتخاب هایی هدایت کند که مثبت ترین نتایج بین فردی را به همراه داشته باشد.
واقعیت درمانی یک رویکرد حل مسئله محور است. یک مراجع باید درک کند که رفتار فعلی آنها بی اثر است و برای تغییر آن برای بهتر شدن تلاش کند. اینگونه به اهداف خود می رسند. مراجع موفق یاد می گیرد که مسئولیت اعمال خود را بپذیرد و متعهد شود که رفتار انطباقی بیشتری را اعمال کند. واقعیت درمانی برای مشکلات متعددی از جمله اعتیاد و سایر اختلالات رفتاری موثر است. واقعیت درمانی بیشترین موفقیت را در کمک به نوجوانان برای رفع مشکلات رفتاری در مدرسه و جامعه نشان داده است.
نویسنده: یاسمن اکبرزاده، کارشنا ارشد روانشناسی بالینی
بازبینی: امین زندی، روانشناس بالینی