کلمه "philosophia" در اواخر قرن هفتم یا اوایل قرن ششم قبل از میلاد ابداع شد، تا فعالیتی را توصیف کند که در آن زمان در شهرهای یونانی زبان ایونیا (غرب آسیای صغیر - ترکیه امروزی) به وجود آمده بود. این فعالیت برای مردم آن زمان و مکان آنقدر چشمگیر به نظر میرسید که اختراع این نام جدید را تضمین کند. یعنی احساس میکردند که این فعالیت با توصیف هیچ یک از فعالیتهایی که مردم تمایل داشتند در آن شرکت کنند، نمیخورد. به عبارت دیگر، در حالی که شباهتهایی وجود داشت، #فلسفه تفاوت قابل توجهی با شعر حماسی، غزل، درام طنز یا تراژیک، صنایع دستی (کشاورزی، سفالگری، بافندگی، خانهداری و غیره)، جنگ، ورزش، موسیقی، آیینهای مذهبی، حکومت و سیاست، و مکاشفه مذهبی یا سایر اعمال کشیشها و کاهنان داشت.
واژهی "philosophia" به معنای «عشق به خرد» است، اما این بدان معنا نیست که افرادی که در آن مشغول بودند، معتقد بودند که خرد دارند، یا معتقد بودند که مقدار قابل توجهی از آن را دارند.
در عوض، چیزی که در مورد فلسفه بسیار غیرعادی بود این بود که افرادی که در آن مشغول بودند، به قدری طالب خرد بودند - یا حداقل میل به درک - داشتند که از خود میپرسیدند آیا باید باور کنند چیزهایی که به آنها گفته شده، واقعاً حکمت را تشکیل میدهد؟
آیا چیزهایی که به آنها آموزش داده شده، واقعاً به آنها درک درستی از جهان یا مردم میدهد؟
آیا بهترین روش زندگی همان است که به آنها یاد دادهاند؟
این فیلسوفان اولیه فکر میکردند که آیا میتوان دانشی فراتر از باورهای سنتی و دانشی فراتر از تصورات مربوط به جهان که در صنایعدستی و حکومت استفاده میشد، به دست آورد؟
در حالی که عموم مردم بر این باور بودند که یادگیری آموزههای سنتی و مهارتهای صنایعدستی به انسان نهایت خردی را میدهد که قابل دستیابی است (یا حداقل تمام آنچه را که خدایان خواستهاند آشکار کنند).
فیلسوفان اما به این مسئله مشکوک بودند که آیا باورهای سنتی و مهارتها همه آنچه را که میتوانیم به ما میآموزد؟
فیلسوفان سعی کردند ببینند که آیا ما میتوانیم با روشهای دیگر به درک بیشتری دست یابیم؟
و هراسی از مطرح کردن این شک و پرسش در دقیق و درست بودن آموزهها و باورها و اعتقادات سنتی نداشتند.
مردم یونانیزبان به شیوههای مختلف به فلسفه و فیلسوفان واکنش نشان دادند.
برخی از مردم فلسفه را عجیب اما بیاهمیت میدانستند.
برای گروهی فلسفه و فیلسوفان عجیب ولی سرگرم کننده بود.
ولی عدهی زیادی، ایدههای فیلسوفان را ترسناک میدانستند و بنابراین به فیلسوفان با شک و تردید نگاه میکردند.
تعداد کمی از مردم در دنیای یونانیزبان باستان فکر کردند که فلسفه به هر طریقی تهدیدآمیز یا خطرناک است، و برخی از آنها سعی کردند شهرهای خود را از شر فلسفه و فیلسوفان پاک کنند.
اما افراد زیادی هم به آن علاقهمند بودند.
در طی چند قرن بعد فلسفه در جوامع اطراف دریای مدیترانه از شهرهای یونانیزبان به آسیای صغیر، خاورمیانهی امروزی و شما آفریقا گسترش یافت و رشد کرد.
#فلسفه_در_پاورقی