یکشنبه است .پنجم فروردین ۱۳۹۷.هوای دهلی بالای ۳۰ درجه، آفتابی و کمی شرجی . برای صبحانه ی دیر روز تعطیل ، مهمان لیلا هستیم در خانه ی « بی کانر » . زیبایی ساختمان ، هوای ملایم زیر سایبان و گل های زیبا .... درست همان جا اتفاق افتاد .لیلا با کورتا و شال زرد و طلایی و مثل همیشه پرانرژی ، من با کورتا سفید و شال نارنجی ... صحبت از هندو فرهنگ و شجاعت و رشد و البته برای
اولین بار بود که درباره ی comfort zone با کسی حرف میزدم ! هرگز فکر نکرده بودم کار دیگری دراین دنیا هست که می توانم و باید انجام دهم ؛ خودم را نجات دهم ! از تارهایی که به اسم امنیت دور خود تنیده ام !شاید چسبیدن به دنیای امنی که برای خود ساخته ایم ،آن قدرها ارزشمند نیست .شاید اگر جرات رها کردن حاشیه ی امن را نداشته باشیم فقط روزهای زندگی را تکراری گذرانده ایم ..و شاید باید بجای آنچه ما را مدام تایید می کند باید برویم سراغ رها کردن و رها شدن ....تجربه و شناخت آنچه با نظر ما کاملن مخالف است .... دست زدن به تجربه های تازه و کنار گذاشتن اعتیاد به عادت ها...
چای در خانه فرهنگ « بی کانر» ، هوای گرم بهاری ،نمایشگاه نقاشی ، کارهای سفالی ، اتاقکی از زنگ های فلزی کوچک ...
شکلات های دست ساز ، ابریشم و ساتن و عطر گل یاس ، پنکه های سقفی و پاراوان های چوبی مشبک ....
دهلی شهر عجیبی است ! شهر ترافیک سنگین و بوق دائمی ماشین ها ،پر از فقر و پر از ثروت ! پر از آرامش و پر از هیاهو ! سرزمین پارچه و رنگ!...و شب های شلوغ!
دهلی شهری است که دلم برایش پر می کشد .... نقطه ی عطف زندگی من !!! شهری که از من آدم دیگری ساخت !!!
شهری که آرزوی دوباره اش ، وسوسه ای گنگ و همیشگی است .... همیشه ....
شهری که به من یاد داد پیتزا می تواند طعم تند کاری و فلفل قرمز داشته باشد ،
اما هنوز پیتزای ایتالیایی باشد!!!!!
مرجان وفایی