سه شنبه.
خانه ما طبقه ششم است .همچنان «کارگران مشغول کارند».از وقتی قرص های سبز پررنگ و سبز کم رنگ را میخورم .مرتب با در و دیوار تصادف می کنم .امروز محکم با لبه ی کابینت . استخوان گونه ام درد می کند . یک کیسه یخ می گذارم روی صورتم اما در عوض دکترم راضی است .
خانه ما طبقه ششم است .بیرون را نگاه می کنم .درد صورتم بیشتر شده ولی حالم مثل هوای آلوده ی تهران است ؛ خاکستری ! این یعنی بد نیستم . خوب نیستم. متوسط هم نیستم.یک جور بی حسی.
خانه ما طبقه ششم است .زیرهوای خاکستری تهران . ساختمان بلند و کوتاه جلوی من قد کشیده اند! جدیدترینش یک غول خوش آب و رنگ است . قرمزآجری و کِرِم! به خودم می گویم ؛
مثلن یک زن قد بلند است با رژلب قرمز ،
ساختمان کناری هم که دستش را گرفته و راه راه خاکستری است ، پسرکوچکش است ….
کیسه یخ را برمیدارم .در گلویم یک پرتقال هست .قهوه جوش را می گذارم روی گاز . دلم نمیخواهد امروز تهران را ببینم .پرده ی توری آشپزخانه را می کشم . قهوه روی گاز سر میرود ….
در کابینت را باز می کنم و یک قرص سبز برمیدارم !
#مرجان_وفایی #سهشنبه
#زنانه #هرروز