marjan vafaie
marjan vafaie
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

شنبه. ماهی .لکه

شنبه .نزدیک ظهر بیدار می شوم . ظرف ها در سینک آشپزخانه صدایم می کنند . در دهانم طعمی تلخ و فلزی هست . دیشب شام ماهی درست کردم و هیچکس درست و حسابی نخورد ! ماهی ها را می برم برای گربه های کوچه .هوا سرد شده . اما نه آنقدر ها .

رو به عکس خواهرم می گویم ؛ «انگار نه انگار پاییزه !حالا همه ش بگو خوش به حالت ! »

پنجره را باز می کنم تا هوای آلوده ی تهران ، بوی روغن که از دیشب توی فر مانده ببرد ! و خواب آلودگی بی موقع من را !

روی میز آشپزخانه درس می خوانم .

رومیزی را از پنجره ،بیرون تکان میدهم .

همین که میخواهم روی میز بیندازم ، چشمم می افتد به یک لکه روی میز .

نابجا. با دستمال مرطوب و مایع ظرفشویی پاک نمی شود . مایع شیشه شور هم نه . در گوگل سرچ می کنم ؛ پاک کردن لکه !

آب لیمو. جوش شیرین .خمیردندان .

روغن زیتون ….. پاک نمی شود . للکه ی دایره ای شکل‌ ِبد رنگ !

لجم گرفته و خسته شدم .رادیو آهنگ« اینطور نباش » از الیزا فیتزجرالد و لوئیس آرمسترانگ را پخش می کند .

اشک هایم بی اختیار سرازیر میشود ، سیگارم را روشن می کنم ، اشک هایم را با سرآستینم پاک می کنم . در همان حال بلند به عکس خواهرم می گویم ؛ یادم باشد ، دستمال کاغذی مان هم تمام شده …. و دوباره گریه می کنم …

نمیدانم برای لکه هایی که هیچ وقت از زندگی ام پاک نشد؟ یا زود پاک شد؟

نمیدانم برای زن بی حوصله ای که ماهی برای گربه ها می برد؟ یا برای شامی که هیچکس درست و حسابی نخورد؟ نمیدانم برای خواهرم یا درس های نخوانده ؟ شاید برای آلودگی هوا ،

پاییز …. شاید هم فقط آن دلتنگی عمیق …. هرچه هست ، اشکم بند نمی آید !


الیزا فیتزجرالد می خواند ؛

آسمان آوریل در چشمان توست

ولی عزیزم تو غمگین نباش

گریه نکن،

اوه عزیزم لطفا

اینطور نباش

ابرها در آسمان

هرگز نباید این احساس را درتو ایجاد کند

باران

بنفشه ها ماه می را خواهند آورد

اشک بیهوده است

پس عزیزم لطفا اینطور نباش

تا زمانی که ما

این این ها را خواهیم دید

من را خواهی داشت

من تو را خواهم داشت

عزیزم

فردا روز دیگری است

قلبم را نشکن

اوه عزیزم لطفا اینطور نباش

گریه نکن،

اوه عزیزم لطفا

اینطور نباش

اوه عزیزم لطفا اینطور نباش….


#مرجان_وفایی

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید