marjan vafaie
marjan vafaie
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

متاکارپ چهارم

دستم شکسته . آن هم دست راست . استخوان متاکارپ چهارم . آشپزخانه و عطر سیب زمینی سرخ کرده . همان جا پشت میز لکچر درس فوریت ها را آماده می کنماز روی کتاب فارسی چهارم دیکته می گویم و با دست چپ سیب زمینی ها را زیر و رو می کنم .صدای دینگ دینگ یاهو مسنجرحواسش رفت بهعلامت ایموجی پایین صفحه . من حواسم به دیکته گفتن …..آخر اسفند بود و هم من عاشق اسفند بودم . کوه های دربند از پشت پنجره آشپزخانه سرک می کشید

آخرشب .هنوز صفحه لپ تاپ روی میز آشپزخانه روشن است . چراغ ها خاموش .عروسی فیگارو موزارترا گوش می کنم .قطعه هجدهم .ظرف هارا یک دست در ظرف شویی می گذارم.آب داغ را روی ماهیتابه چربباز می کنم . شیشه آشپزخانه بخار می کند. موسیقی اوج می گیرد .متاکارپ چهارم درد می کند. سیگارمرا روشن می کنم .پنجره کشویی آشپزخانه را کمی باز . هوای خنک شب دربند.روی نوار پایین صفحهعلامت یاهو مسنجر ….

چندسال گذشته؟ از آخرین سیگار راه پله زیرمین ؟از آن شب بارانی؟بی اختیار لبخند میزنم. بعدصفحه تو را باز کنم .

قلبم از جا کنده میشود . تند میزد .دستم می لرزد.….زندگی .دوستان. مناسبت ها.

سفرها . شهرها . شهرها.شهرها….

عکس ها. عکس ها. عکس ها .کنار دریا. با بچه های دانشگاه. با یک اتوموبیل اسپرت در برف . عید نوروز….اشک های من می چکد . نفسم بند می آیدآخرین عکس

با لبخندی کم رنگ . به نظرم زمستان است .در چین . پالتوی زمستانی تیره با دست هایی در جیب . پشتسرت فانوس های قرمز روشن . کنارت آدم های چینی ناشناشنگاهت ؛ آشنا آشنا آشنا …..

عروسی فیگارو تمام میشود .من دیگر آن دختر را نمی شناسم .دلم برای خودم تنگ میشود ….متاکارپ چهارم هنوز هم گاهی درد می گیردمتاکارپ چهارممتاکارپ چهارم!

مرجان وفایی

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید