به علت نبود جاب دیسکریپشن مشخص برای پروداکت منیجر، معمولا هر سوالی که امکان پذیر باشه توی مصاحبه پروداکت منیجر پرسیده میشه. از اینکه ذهنی حساب کن ۳۴ ضرب در ۲۳ چند میشه تا اینکه فکر کن زلزله اومده پلنتو برای برنامه ریزی و جمع کردن مشکل بگو. انگار پروداکت منیجر باید آماده هر مدل سوالی باشه. چند مدل سوال که فکر کردم بهتره توی مصاحبه پرسیده بشه رو اینجا نوشتم که شاید کمک کنه سوالای مرتبطتری توی مصاحبهها پرسیده بشه.
مهمترین چیز برای ساخت یک محصول، پذیرش بازار است. در صورتی که بازاری وجود نداشته باشد محصول مدیر محصول باید بتواند اندازه بازار خود را به صورت فرضی اندازه گیری کرده و بتواند استراتژی برای ورود به این بازار را طراحی کند. در صورتی که حتی به صورت پیش فرض نتواند اندازه بازار را محاسبه کند دلیلی برای سلامتی ایده اولیه خود و توسعه خود نداشته و بین دو بازار شبیه به هم نمیتواند بازار مناسبتر را ارزیابی کند. بهتر است سوالات مربوط به یک بازار آفلاین یا آنلاین در غالب بازار مورد نیاز برای یک استارتاپ شناخته شده باشد تا فرد مصاحبه شونده بتواند ارتباط بهتری با سوال برقرار کرده و سوالات بعدی درباره آن محصول پیش برود. تعداد مسافران هر روزه اسنپ، تعداد درخواستهای هر روزه، بازدید روزانه آپارات و تعداد پروازهای ورودی به فرودگاه مهرآباد میتواند نمونههای خوبی برای تخمین بازار باشد. فرد مصاحبه شونده در ابتدا باید سوال را برای خود مشخص کرده و تعداد افراد یا حجم پول را در بازه مشخصی از زمان بداند. سپس با ساخت فرمول مناسب با مدل جز به کل و یا کل به جز به واشکافی بازار شروع کند. در مدل کل به جز از تعداد افراد یک شهر میتوان شروع کرد، بازار آنلاین را جدا کرده و بر اساس محصول مرحله به مرحله به پاسخ نزدیک شد. منطقا در صورت نبود رقیب در بازار آنلاین و یا محدودیت مارکت شیر شما به میزان خوبی به مارکت سایز نزدیک است. فراموش نکنید بازاری که در آن رقیبی برای شما وجود ندارد شاید محدودیتهای ویژهای دارد که کسی پیش از شما به آن وارد نشده است. منطقا کسی از یک مدیرمحصول توقع نداشته که درصد دسترسی کاربران ایرانی به اینترنت را بداند. ولی بهتر است برای ورود به مصاحبه اطلاعاتی مانند جمعیت کشور، جمعیت تهران و ضریب نفوذ اینترنت را برای شروع فرضیات بداند. برای بررسی صحت جواب و یا منطقی بودن آن مدیر محصول نیاز به اطلاعاتی دارد که قبل از جواب نهایی بتواند صحت و منطق آن را مورد بررسی قرار دهد.
یک مدیر محصول باید با متریکهای اندازهگیری موفقیت یک محصول آشنا و بتواند بین آنها گزینه مناسب را انتخاب کند. میتوانید محصول مشخصی را نام برده و یا اجازه دهید که فرد مصاحبه شونده محصولی را انتخاب کند. سپس از او خواسته که مثلا KPI مناسی برای سنجیدن میزان اینگیجمنت کاربران طراحی کند. میتوانید محصولی را نام برده و فیچری از آن را به عنوان تغییرات جدید در محصول نام ببرید سپس از فرد بخواهید با توجه به تغییرات و شرایط برای این محصول KPI ست کند. مصاحبه شونده ابتدا باید محصول را برای خود واشکافی کرده، سپس با نگاه فول فانلی (Awareness/Acquisition/Activation/Engagement/Retention/Monetization/Referral) در محصول با توجه به سوال، KPI های مناسب را طراحی کند. MAU و یا AOV متریکهایی هستند که به عنوان متریکهای اصلی مورد استفاده قرار میگیرند و پاسخ درست از پیش مشخص شده برای تمام سوالات فول فانلی هستند. پاسخ بهتر میتواند KPI های ترکیبی مانند LTV/CAC باشد که شاید برای محصولاتی مانند فوراسکور پیدا کردن Value پیچیده باشد ( که البته با توجه به بیزینس مدل کسب و کار و ارزشگذاری مالی حتی برای Page view و یا Comment) به راحتی قابل حل میشود ولی برای مارکت پلیس به راحتی قابل محاسبه است. برای بررسی اینگیجمنت در صورتی که در محصول فعالیت کاربر تنها به خرید بسنده نمیشود پیشنهاد من این است که با ترکیب فعالیتها و ارزشگذاری آنها به ترکیبی از آنها و ضرایبی برسید که برای هر کاربر Score اینگیجمنت وجود داشته باشد. به طور مثال فرض میکنی برای یک محصول کامنت یک کاربر برای فروش یک آیتم ارزش بیشتری از ریت محصول دارد. ( به فرض داشتن دیتای تایید این مساله) ضرایب بر اساس ارزش مالی و اهمیت فیچر بر رفتار کاربر تعیین میشود.
از سافت اسکیلهای مورد نیاز یک مدیر محصول خلاقیت آن است. مطرح کردن مشکلات یک محصول و درخواست طراحی راه حل از سمت مصاحبه شونده یکی از سوالاتی است که میتوان میزان خلاقیت مدیر محصول را با آن سنجید. به نظر من منطقی بودن جواب در مصاحبه در مقابل نوع نگاه فرد به مشکل و راه حلها اهمیت کمتری دارد.
تحلیل رقبا میتواند سوال بسیار خوبی برای جلسه مصاحبه مدیر محصول باشد. متدهای زیادی وجود دارد ( از سادهترین که میتوان به SWOT اشاره کرد که میتوان از آن برای تحلیل رقبا استفاده کرد تا G2 Crowd Grid که به تحلیل جدیترین از بازار و رقبا میپردازد.) هدف اصلی تمامی این تحلیلها بررسی میزان رضایت کاربر نسبت به تک تک محصولات موجود در بازار با توجه به خصوصیاتی است که آنها دارند. Gartner Magic Quadrant روشی است که در آن به تحلیل اینکه آیا رقیبها در بازار فیت شده و تمام فیچرهای مناسب بازار را دارا هستند پرداخته میشود. این روش مرحلهای جلوتر رفته و این تحلیل را مد نظر قرار میدهد که چه خصوصیت و فیچری در رقیبها هست یا میتواند باشد که محصولی را تبدیل به Leader بازار کند. در مصاحبه میتوان در فضای Competitive Landscape Overview Matrix گفت و گو را پیش برد. ابتدا درباره یک محصول و اصلیترین فیچرهای آن صحبت میکنیم. سپس به بررسی فیچرهایی بپردازیم که با وجود آنها میتوان در بازار پیشرو بود یا مارکت شیر بیشتری را گرفت. این فیچرها با بررسی فضای خالی در ماتریس که رقبا وارد آن نشدهاند به دست میآید. این تحلیل میتوان با جدا کردن تحلیل بر روی رقیبهای فعلی و رقیبهای بالقوه اتفاق بیوفتد.
سوالاتی از قبیل نحوه اولیتبندی بین اپیکها، توضیحات اسکرام و اجایل و ... سوالاتی هستند که به نظرم در حال حاضر هم پرسیده میشن و البته نیاز برای پرسیدنشون وجود داره. سوالات بالا چیزهایی بود که به نظرم کمک بیشتری به ما میکنه که بتونیم توی مصاحبه مدیر محصول دقیقتر رفتار کنیم.