Mary
Mary
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

قرنطینه در خوابگاه...

توی خوابگاه قرنطینه شدیم . من ودوستم در حال گذروندن هشتمین روز ازشروع علائممون هستیم ، توی بخشی هستیم که کشیک نداریم خوشبختانه ولی درمانگاه رفتن داریم، که اونم به علت اوضاع بسیار بسیار وخیم الان نمیریم ... چون علامت داریم خونه نمیریم ، چون همه رفتن خونه الان توی کل طبقه ما سه چهار نفری بیشتر نیستن ... زندان واقعی شده ...بیرون یک بارونی میاد یک هوایی شده بسیار نزدیک به بهشت ... بینظیره ....با همه وجودم میخوام برم بیرون بدوم برم چند کیلومتر بدویم و حال خودم خوووووووب کنم اما میترسم . هفته دوم فاز ریوی بیماریه نمیخوام خودم خسته کنم که فرصتی برای این ویروس عوضی فراهم بشه ... استراحت و غذا و میوه خوردن و چرت و پرت گفتن ... انقدر فشار روی خودمون حس کردم و اینقدر منزوی و دور بودن رو تجربه کردم که در تمام این مدت نگرانم کرده نکنه از نظر روانی آسیب پذیر شده باشم...من که اساسا فعالیتی توی اینستاگرام ندارم الان هر روز استوری میگذارم و با توجه های مجازی که میگیرم ارتباط اجتماعیم با آدما حفظ میکنم ...

دلم میخواد برم کاکارضا...برم کبابی چنار ... برم بغل پدرم...توی اتاق خودم خونه از موراکامی بخونم ...برم خونه مامان بزرگم نزدیکای بخاریش ، توی اون جا و ملافه های تمیزش با اون گلای قشنگش بخوابم ، قبل خواب مامان بزرگم از سریالای جم بگه برام ... دخترخاله عزیزم پررویی کنه بگیم وبخندیم ... دلم میخواد الان با مامانم چایی میخوردیم و حرف میزدیم ...از دغدغه های اجتماعیش میگفت من هی تشویقش میکردم به تلاش بیشتر ... دلم میخواد واقعا بی دغدغه عروسی زهره میشد که میزدیم و میرقصیدیم بی دغدغه بی نگرانی از ابتلا به این بیماری کوفتی ... این بیماری کوفتی که داره روزی 500 نفر رو میکشه ... این همه آدم رو عزادار میکنه .... فقط دلم روزای سابق میخواد ...دلم میخواد از این ابهام در بیایم ... از این شرایط اقتصادی در بیایم ... حق ما مردم زحمت کش و مظلوم اینجور زندگی کردن نیست ... اینجور فراموش کردن آرزوهامون نیست ... به امید روزهای بهتر ...

فقط میخوام کورسوی امید توی دلمون زنده بمونه ...بالاخره این روزا هم تموم میشه ...بالاخره تموم میشه ...




قرنطینهکروناامیددرخانه بمانیمآغوش
ماری و تلاش برای ارتقای سلامت روانش:)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید