ویرگول
ورودثبت نام
Mary
Mary
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

هیچ حالی دائمی نیست مری!

نشستم وسط حال خونه خودم. چای دارچین و گل محمدی کنار دستم ، لپ تاب روی پام و تکیه دادم به مبل خیلی راحت و واقعا زشت خونه ام . تمام دو روز گذشته در حال تمیزکاری خونه بودم، مثل دسته گل شده . میوه ها شسته و خشک شده داخل یخچال ،گلدون های تازه رو کابینت آشپزخونه ،همه جا جارو و دستمال کشیده و باد کولر. باد کولره اما گرمه .رنگ خونه و حال و هوای روزای خونه مثل رنگ فیلم های وسترن میمونه،گرمه.خونه اما تمیزه. امروز به همه ی چند ماه گذشته فکر کردم و همه احساساتی که از سر گذروندم . روزهای تلخ و سخت چند ماه پیش من . مواجهه من با وجوهی از خودم که باید تغییر میکرد و روزهای قشنگ و سرحال . روزهای استقلال و روی پای خودم وایسادن. عشق و تنهایی...روزهای فکر کردن و تصمیم گرفتن و به نتیجه نرسیدن.روزهای کار کردن و قوی شدن.اشتباه کردن و تجربه کردن.چند ماه اخیر تلاش کردم از محدوده های امنم بیرون بیام.به نظرم لازم بود. خوشحالم و به خودم افتخار میکنم. گاهی خیلی خسته و ناامید میشم،خصوصا روزایی که که واقعیت های جامعه زیادی پررنگ میشه یا بهتر بگم وقت هایی که چشمام بازه که ببینم.ناامیدی منو نترس کرده.دیروز و امروز مرتب خرید کردم برای خونه ، مستقل زندگی کردن خیلی خرج داره!دیروز و امروز توی یک خیابون شلوغ از محله ام راه رفتم و این ور اون ور خرید کردم و یادم افتاد حدود 7 ماه قبل داشتم توی اون خیابون راه میرفتم و چقدر چقدر فکرم مشغول بود ، چقدر ترسیده بودم و چقدر احساس ناکافی بودن میکردم.دیروز و امروز اما توی همون خیابون راه میرفتم و اصلا از اون احساسات خبری نبود.چیزی که حس کردم ،استقلال و جرات ورزی بود. هیچ حالی دائمی نیست. از یک سال گذشته زندگیم یک درس خیلی خوب گرفتم، هیچ حالی دائمی نیست. میدونی زندگی کردن و عمیقا باور داشتن به این جمله چه قدرت عجیبی به آدم میده؟

هیچ حالی دائمی نیست،نه حال خوب و نه حال بد...


حالی دائمیعشقمهاجرتاستقلالکافی بودن
سردرگم ...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید