قرار بود 40 روز بنویسم و خودم رو تماشا کنم . ولی نوشتن خیلی هم آسون نیست . با صدای بلند و بی پرده از احساسات حرف زدن برای من یکی سخته :) همین ده روز هم که نوشتم و 25 درصد این ادعا رو جلو بردم ای ولله دارم :))) حقیقت اینجاست که دیروز روز خاصی بود برام . من کلا آدم نشانه های کائنات دیدن و این حرفا نیستم ولی یک جورایی همچین حسی رو از دنیا گرفتم ... قسمت آخر سریال a million little things رو که دیدم همه از یک fresh start حرف میزدن . با یکی از عزیزانم در مورد آینده و مهاجرت و یک شروع تازه توی همین روزا حرف زدم . چند تد دیدم که حال و هوای تاکید بر همین جا و همین لحظه رو داشت . کتاب انسان خردمند در بخشی اش من رو به یاد مینیمالیسم انداخت و برنامه هایی که براش داشتم و البته کتاب نیروی حال که میگه بودن خودت رو درک کن ... در مورد personal vision پادکست هلی تاک گوش دادم و حتی قراره از کسی درموردش بیشتر یاد بگیرم و البته آخر شب به پلی لیستی که اسپاتیفای برام درست کرده بود گوش دادم و تمام ترک های انتخاب شده این ریتم رو بهم میداد که ذهنت رو جمع کن و البته یک fresh start چرا که نه ؟!
خلاصه فکر کردم در همین ده روز تقریبا به اهدافی که میخواستم رسیدم اینکه بتونم از احساساتم و برنامه هام حداقل کمی بلند تر حرف بزنم ...
در راستای همین جمله داشتم سرچ میکردم که متن زیر هم توجه من رو به خودش جلب کرد
If you have any desire to achieve great result you must give up the idea of equilibrium. Instead you need passion, determination, mental focus and committed action. For any progress we first need to be imbalanced. There is no remarkable artist, scientist, sportsman or entrepreneur who set out on his journey with the aim to be balanced and harmonious. Playing balanced most important life or business games will not bring us success. Playing balanced means playing not to lose. If you’re alive, ambitious or inventive – you are imbalanced. The more you pursue your passions, the more imbalanced you are and at the same time your life gets simpler.
به هر حال این مسئله چیزی هست که ارزش اندیشیدن داشته باشه :)