MARYAM SHAHBAZ
MARYAM SHAHBAZ
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

مکتب عشق

موهایِ رنگ شده ام را ، تماما جعم کردم و با کِش سبز رنگی آن را بستَم . هدفونم را از شارژ کشیدم و به موبایلم وصل کردم . منتظرِ بارگزاری جلسه ، منتظرِ شنیدن و نوشتنِ نکات جدید بودم ؛ خودکار کنارِ دستم بود و پاهایَم را می جنبادم . قرار بود ، جزوه ام را امروز همان لحظه بنویسم تا مبادا دوباره به تععویق بیاندازم و استرس را میهمانِ دل زارم کنم . نشستم ، منتظر .. با سلام و رحمت ، با سلام و نور ، با سلام و لطفِ اعضا دلم آرام گرفته بود و منتظرِ دستور استاد بودم . کسی نوشت : راهی سرزمین عشقم و دوهفته ای در کلاس نیستم.

آغاز شد ، آوارگی آغاز شد .. دلتنگی و بغضِ بدون اشک آغاز شد . هر کس چیزی نوشت ، هرکس چیزی گفت ، همه روضه خوان شدند . استاد نوشت :اگر آب گرفتید ، اگر فلافل و غذا و لوبیایِ داغ گرفتید ، اگر کفشتون رو واکس زدن،اگر بین مسیر نشستید و زائر هارو نگاه کردید ، اگر به شماره عمودها چشم دوختید ، اگر سعی کردید عربی حرف بزنید ، یا شمارو با عربها اشتباه گرفتند، اگر خسته شدید ، پاتون تاول زد ، عرق کردید ، یادِ من بیوفتید .. هربار گوشی رو در آوردید چیزی نگاهتون رو به خودش خیره کرد یاد من بیوفتید ، لطفا هرقت سرتون رو بالا بردید اسمون رو دیدید پرنده هاروبازهم یادمن بیوفتید .. من اینجا غریبم و شش سال پیش کربلا رو دیدم نصفه و نیمه .. لطفا برای من ، به خاطر من ، به حال من گریه کنید ..

وسطِ حرفشان نوشتم : لامپ قرمزهای بین الحرمین ، اون موکت قرمز های زیر پای زائرهارو دیدید یاد من بیوفتید میشه این مال من باشه استاد ..

بغض کردیم دوباره ، دوباره همه نوشتند ، دوباره مردیم ؛ کلاس نبود که ، مکتب عشق بود و جنون .. کلاس که نبود عاشقی بود!

هی نوشتیم ، هی من یادِ بدبختی هام ، به یادِ همه ی کارهایی که کردم ، به یادِ گناهام ، بغض کردم . هی گفتم منو چه به آقا امام حسین علیه السلام .. ولی باز دلم خواستشون .. دلم خواست برم..

حقیرم اما دلم می خواد زیر سایه تون باشم , می خوام ماه ترین عمویِ دنیا بالاسرم باشه .. خسته ام آقا ، میم سادات روایتِ رباب رو گفت.. گفت یه بچه ، وقتی میوفته ، مامانش میدوعه . میره طرفش .. جیغ میزنه .. رباب چرا ندوییدی؟ این بالاتر از صبره .. چرا نرفتی؟ چی دیدی؟ خدا چی داد بهشون ؟

دوباره با حرفاشون مردم ، در آخر نوشتند که : وقتی امام زمان عج رو می بیبینیم میگیم عه چقدر آشناست ، دیدیمش !

یه لحظه نوشتم: وای یا فاطمه .. نکنه موقع گناه چشم تو چشم شدم باهاشون!

دارم میمیرم خدا .. یا امام حسین علیه اسلام منو بپذیر

#کربلا

امام حسینبین الحرمینکربلاعلی اصغر
امّا مَن خودم را برایِ تو مهیّا کرده ام.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید