ویرگول
ورودثبت نام
maryamaseman1970
maryamaseman1970
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

عمر من می گذرد

امروز با نگاه کردن یک فیلم با خودم فکر کردم چقدر از عمرم پای نگاه کردن فیلم گذشته ؟

هر سریالی حداقل15قسمت هست و هر قسمت 1ساعت و من چقدر سریال می بینم در طول سال؟

این فکرها منو برد به سالهای قبل دوران جوانی نوجوانی تلویزیون نقش مهمی نداشت فوقش یک سریال

و ماهواره نبود و دیدن یک فیلم هندی به طور قاچاق از دید پدر ومادر با ویدئو چقدر سختی داشت

اینترنت نبود من وقتم همش با خوندن کتابها رمانها بازی با بچه ها و هم سن ها می گذشت.

یه روز تو مدرسه خیلی دلم گرفته بود غروب بود اذرماه ماه سردی که همیشه ازش بدم میاد

توی اون روز معلم حرفه و فن دید من تو خودم هستم نگاهی کرد ه می کنی گفتم هیچی

گفت منظورم اینه تو خونه چی می کنی گفتم کتاب می خونم گفت دیگه چی

گفتم هیچی گفت چه کتابی؟گفتم کتابی که در مجله زن روز چاپ میشه هر هفته یک قستمش و خیلی زیباست

به نام داستانهای عمه خورشید

گفت چی جذابیتی داره؟گفتم خوشم اومده ازش داستان یک بچه برادر هست میاد دفتر خاطرات عمه

خودش را بعد مرگ پیدا می کنه و داستان خانهای شمال هست و زندگی های اون زمان

ومن خیلی خوشم میاد داستان زندگی خودم را بنویسم

گفت خیلی خوبه پس چرا غصه داری؟ کسلی؟

گفتم هوای دلگیری هست گفت اره ولی بی خیال شاد باش

داد زد بچه ها بچه این دوست شما منو برد تو این فکر

شما ها تا به حال به ازدواج فکر کردید؟؟

چشمهای همه گرد شد

گفت ببینم چند تای شما خواستگار دارید

همه لبخندی پر از احساس زدن و نگاهی به هم

میترا به من نگاه کرد من خندیدم لپ هام سرخ شده بود

منو و ازدواج ....................

یعنی اون مرد کیه ..............



خاطره
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید