"تمام نتایج بزرگ از شروع های کوچک حاصل می شوند." و این نوشته یک شروع کوچک محسوب می شود برای من و برای نوشتن در ویرگول
در حال خوندن کتاب عادت های اتمی از جمیز کلرهستم, نویسنده ای که از طریق عادت هایش نویسنده شد!
کتاب در مورد عادت های ما,نحوه ایجاد شدشون و تاکتیک های پیشرفته ای هست که منجربه یک مسیر ماندگار برای تغییر عادات بد و سرمایه گذاری روی عادت های خوب میشه.
در حین خوندن کتاب شباهت زیادی بین عادت های انسانی و عادت های بیزنسی احساس کردم و همچنین بین علوم رفتاری و شناختی و دیجیتال مارکتینگ, به نظر من دیجیتال مارکتینگ همان طور که علم بررسی بازار, شناخت رفتار مشتری و تحلیل وآنالیز دیتاست, می تونه علم بررسی و تغییر عادت های یک بیزنس باشه.
نکته اول : بهبودهای یک درصدی
یک از استراتژی های معرفی شده در کتاب, استراتژی "اجماع سودهای حاشیه ای" است که توسط بریلز فورد مدیر پرفورمنس برتیش سایکلینگ (British cycling) مورد استفاده قرار گرفت و باعث شد که تیم دوچرخه سواری بریتانیا موفق ترین دوره خود در تاریخ دوچرخه سواری با (178) قهرمانی جهانی و (66) مدال المپیک و پاراالمپیک و (5) پیروزی توردو فرانس رقم بزند.
بریلز فورد می گوید: این استراتژی به دنبال بهبودهای کوچک و جزیی در کلیه کارهای محوله هست.
کلیت این اصل از جایی می آید که اگر هر آنچه به راندن یک دوچرخه مربوط می شود را جدا کنید و سپس همان ها را به میزان یک درصد بهبود ببخشید,پس از سرهم بندی این اجزا به سود قابل توجهی دست خواهید یافت.
مهم ترین نکته ای که در این استراتژی وجود داره تغییرات کوچک هستند که تفاوت بزرگی رو رقم زدند. از نظر من یکی از جالب ترین استراتژی هایی هست که در دیجیتال مارکتینگ برای تغییر عادت های یک بیزنس می تونیم ازش استفاده کنیم .به این ترتیب که کافیه ابزار و کانال هایی که برای ارتباط با مشتری, تبلیغ برند, ایجاد محتوا و سئو .... استفاده می کنیم هر روز به میزان یک درصد بهبود ببخشیم.این بهبود یک درصد در هر روز باعث میشه که در پایان سال 37% نتایج متفاوت تری دریافت کنیم.البته تاثیر این بهبودها در یک روز ممکنه زیاد حس نشه اما اثر خودش رو در یک برنامه بلند مدت به خوبی نشون میده
عادت های یک بیزنس باعث میشه که در مسیر موفقیت یا شکست قرار بگیره. بهبودهای یک درصدی تغییرات کوچک در حال هستند که باعث تغییرات بزرگ در آینده میشوند. درواقع اگر انتخاب های یک درصدی بهتری در طی روز و هفته و ماه نداریم, درصد موفقیت یک کمپین رو هم بسیار کاهش میدیم.
"موفقیت محصول عادات روزانه ست و آنچه که تکرار می کنیم عایدمان می شود"
یکی از KPI های موثر در هر بیزنسی زمان هست. نمودار پیشرفت بر خلاف انتظار ما خطی نیست در واقع تناسب کمی بین زمان و نتایج وجود داره, نتایج معمولا با تاخیر خودشونو نشون میدن و در این مسیر ما ممکنه با دره های نا امیدی زیادی مواجه بشیم و ممکنه به خاطر محسوس نبودن نتیجه منصرف بشیم .اما زمان به نفع عادت های خوب عمل می کنه و نکته مهمی که وجود داره اینکه تلاش های ما تلف نمی شوند بلکه ذخیره می شوند و وقتی از مرز مشخصی عبور کنیم که در کتاب "قله پنهان پتانسیل "نام داره, موفق خواهیم شد.
نکته دوم : تفاوت بین بازنده ها و برنده ها
بسیاری از بیزنس ها هدفی را مشخص می کنند و برای رسیدن به هدف رویکردی رو انتخاب می کنن اما در بسیاری از مواقع شکست میخورند و نتایج به دست آمده ارتباطی به هدف تعیین شده ندارند.
جیمز برای توضیح این اتفاق از تفاوت بین سیستم و اهداف استفاده می کنه:
اهداف: نتایجی هستند که خواهان دستیابی به آنها هستیم
سیستم ها: پروسه هایی هستند که منجر به این نتایج می شوند.
بیزنس های موفق و ناموفق دارای هدف های مشترک زیادی هستند اما بسیاری از شرکت ها و استارتاپ ها با داشتن هدف شکست خورده اند و صرفا داشتن یک هدف باعث موفقیتشان نشده.پس هدف نمی تواند عامل تمایز برنده و بازنده باشد.بنابراین علاوه بر مشخص کردن اهداف که درواقع چراغ راه هستند نیاز به طراحی یک سیستم با بهبودهای کوچک و مداوم هست.
تمرکز بر روی یک سیستم باعث ایجاد نتیجه متفاوت می شود:
