ویرگول
ورودثبت نام
maryam_fayaz
maryam_fayaz
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

دوای دل شکسته

برادرم ۱۰ روزی میشد که با نامزدش بهم زده بود.

روزا آفتاب نزده از خونه میزد بیرون

شب که میشد با بوی سیگار و مشروب مست لایعقل برمیگشت.

فکر میکردم فقط من از دردش خبر دارم...

شبا از تو اتاق صدای هق هق و به قول خودش " آهنگ های ممنوعه" میومد

ممنوعه یعنی فقط و فقط با عشقش گوش میکرد

جیگرم کباب بود براش

دیگه نمیخندیدد.

یا حرف نمیزد یا اونقد آروم و بی رمق که دل نمیکردم دوباره بپرسم چی گفتی؟؟

یه شب پدربزرگم اومد خونه ما

طبق معمول آرش تو حال بی نوایی خودش.

خیلی ضعیف و لاغر شده بود

پدربزرگم یه نگاهی بهش انداخت و گفت دوای دل خراب و داغون یخچال پر و پیمون


از اون موقعس هر وقت دلم میگیره از مشکلات اول میرم خرید واسه یخچال خونه

همیشه هم جوابه:)

#sherdoon

شب نویسدل شکستهداستانک
در آرزوی نویسندگی/مترجمی/ روانشناس و عکاس شدن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید