پاییز سال نود و هفت بود. ولخرجی کرده بودم و ته حسابم سی هزار تومان پول مانده بود و یک هفته سالن دانشکده ی علوم پایه شده بود نمایشگاه کتاب.
چهار روز دندان روی جگر گذاشتم و سراغش نرفتم. روز پنجم طاقت نیاوردم. گفتم می روم و کتاب ها را میبینم ولی نمیخرم.
از نمایشگاه که بیرون می رفتم متوجه فیش پرداخت در دستم شدم.
اسم شازده کوچولو، اگر از کتابهای درسی مدرسه به یادتان نمانده باشد حتما در فضای مجازی به گوشتان رسیده است و احتمال زیاد اگر امروز چنین عکسی جلویتان بگذارند نقش یک مار بوآ که یک فیل را بلعیده است در ذهنتان مجسم می شود.
شازده کوچولو هم اسم شخصیت و هم عنوان داستان کوتاهی است که آنتوان دوسنت اگزوپری نوشته و احمد شاملو به زیبایی ترجمه کرده است و نشرهای مختلفی آن را چاپ کرده اند که من نسخهی نشر نگاه را خواندم و بسیار راضی بودم.
ماجرای کتاب روایت یک انسان از ملاقات با شازده کوچولو و تعریف سفر شازده کوچولو به ستارههای دیگر و ارتباطش با شخصیتهای مختلف مثل یک گل مغرور و یک روباه عجیب و شاید بتوان گفت عارف و سایرین است که با دیالوگهای جذاب فلسفی و عاطفی که بین شازده کوچولو و آن ها رد و بدل می شود، یک قصهی جادویی و احساسی را می سازد که بریده های زیر بخشی از آن هاست.
«...
اگر کسی گلی را دوست داشته باشد که تو کرورها و کرورها ستاره فقط یک دانه ازش هست برای إحساس خوشبختی همین قدر بس است که نگاهی به آن ستاره بیاندازد و با خودش بگوید: «گل من یک جایی میان آن ستاره هاست» اما اگر بره گل را بخورد برایش مثل این است که یکهو تمام آن ستاره ها پتی کنند و خاموش بشوند. یعنی این هم هیچ اهمیتی ندارد؟
دیگر نتوانست چیزی بگوید و ناگهان هق هق کنان زد زیر گریه.
دیگر چکش و مهره، حتی تشنگی و مرگ هم به نظرم مضحک می آمد. رو ستاره یی، رو سیاره ای، رو سیاره ی من، زمین، شازده کوچولی بود که احتیاج به دلداری نداشت! به آغوشش گرفتم مثل گهواره تابش دادم به اش گفتم: «گلی که تو دوست داری تو خطر نیست.
... »
شهرت جهانی این قصه و انتشار تعداد زیادی از برش های این کتاب در فضای مجازی، مثل بریده ی بالا، و تولید آثار مختلف با اقتباس از آن شاید باعث شده که داستان لو بره و به نظر خواننده جدید و بدیع نباشد اما پیشنهاد می کنم هرگز حداقل برای یک بار کامل خوندن این کتاب خیلی کوتاه را از دست ندهید.
ضمنا نسخه های صوتی زیادی از این کتاب منتشر شده است که نسخه ی نشر نگاه جز پرفروش ترین های کتاب های صوتی ۱۴۰۱ در اپلیکیشن طاقچه بود که با صدای جمعی از گویندگان ضبط شده و بسیار دلنشین است.
این یادداشت را برای چالش کتابخوانی ظاقچه در انتهای تابستان ۱۴۰۲ نوشته ام. امیدوارم با خواندن آن وقتتان را تلف نکرده باشید (: