ویرگول
ورودثبت نام
maryamnzm
maryamnzmدر تاریکی چشمانت را جستم، در تاریکی چشمانت را یافتم و شبم پرستاره شد.
maryamnzm
maryamnzm
خواندن ۱ دقیقه·۷ سال پیش

خیانت

هنوز هم پرسه زنان به دور شهر در پیِ حادثه ام و تو نمی دانی انبوهی از من، بی کس ِ بی کس از جمعیت گذر می کند. این «همه کس» را تحمل کرده ام و حالا من مانده ام در رویایی ترین شکل تو. غایت، تو بودی عزیز، لیک ردپای من حالا خیانت است. «خیانت»، شوخیِ فجیعی ست که هرروز ، خنده ی مبهمی را فریاد می کشد و من هرلحظه در فکری دور با «خیانت» می جنگم و هر بار درپایان، مرهم همان «خیانت» می شود. باور نخواهم کرد که روزی من و تو، بی صورت جمع شویم. چرا که عهد امروزیِ ما مسخ« رفتن» است؛ بدون درود، بدون بدرود

۱۰
۱
maryamnzm
maryamnzm
در تاریکی چشمانت را جستم، در تاریکی چشمانت را یافتم و شبم پرستاره شد.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید