میدونم عنوان یه خورده عجیبه ولی عجیب تر منم این چند روز، چم شده جدی؟ من اونی بودم که چند هفته جام رو تمیز نکنم؟ یا درس رو جدی نگیرم؟ مامان تو راست میگفتی همهی بلای بشر سر این گوشیهاست. باید بذارمش کنار چون... چون بسه دیگه. امروز اینقدر غرق "دوپامین فیک" گوشی بودم که حتی نفهمیدم داره برف میاد یعنی چیزی رو از دست دادم که هر یه سال اگه خدا این عمر به بطالت رو دوباره بهم بده ببینم... لعنت به دنیا آمدن در دهه هشتاد و داشتن توانایی برای دسترسی به لذتهای زودگذر. خدایا ببخش شرمندم، الآن میفهمم توی حرفات چی ان چرا یه سری چیزها جیزززن... اگه دیره، ببخشید، تو کریمی تو رحیمی تو نماینده فضلی، هر چی بگم کمه خدایا من نوکرتم، چاکریم به قول امیرمحمد گلکار خدایا یه کلوم، من یه آدم نفهمم، فقط ببخش، ببخش که مولانا وار و حافظ گونه به فهم تو نرسیدم و نمیرسم فقط میدونم تو نزدیکترین دوری... هیچ وقت دست های کوچیکم بهت نمیرسه که اگه میرسید دیگه اینقدر غصه نبودم، تو رو گم کرده بودم، (دلم گرفت یه لحظه یاد بچگی افتادم که مامانم توی بازار گم میکردم ولی همه چادر سیاه داشتن) به دنبالت در جمع آدمیان میگشتم، صد افسوس! اعراض نکن که شرمندتم. تغییر میکنم واسه دل خودم و رضای تو چون میدونی که این بندت دستش کوتاه تر از این حرف هاست... فقط کمکم کن توی مسیر از دست این شیاطین الاغ صفت... قربه الی الله، الله اکبر. بذار منم بشم منصور حلاج، بشم دیوانهی مکتب حکمت و معارف. تغییر میکنم تا رها شم و برسم به خودت، پیش تو جای این بنده fragileت امن تره. فقط کمکم کن.