Alex Smit
Alex Smit
خواندن ۱ دقیقه·۱ ماه پیش

آکادمی جهش‌یافته‌ها قسمت ۵

در سالن را باز می‌کند. وارد می‌شود و در را می‌بندد. فلش کوچکی را به دستگاه وصل می‌کند. بعد از چند دقیقه ربات‌ها آماده می‌شوند. دستمال سیاه رنگ را روی چشمانش می‌بندد. نفس عمیقی می‌کشد و گارد می‌گیرد. دوربین گوشه ی سالن ضبط را شروع می‌کند.
- روز ۱۱ مارچ، سال ۲۰۲۵، ساعت ۸:۰۰ صبح . تمرین سرعت بدون دید. سه ربات از سطح ۵. شروع!
ربات‌ها به سمت ایکاریس حمله‌ور می‌شوند. ارام اجازه می‌ دهد تا مغزش خالی شود. همانطور که معلمش یادش داده بود. فکر نمی‌کند. فقط انجام می‌دهد. همانطور که او یادش داده بود. آخرین ربات‌ را خورد شده به گوشه سالن پرت می‌کند. پایان تمرین را اعلام می‌کند و روی صندلی می‌نشیند. لبخند نمی‌زند. زیر لب با حالتی ناامید می‌گوید:"سه دقیقه! اگه اینجا بود چی می‌گفت؟"سرش را پایین می‌اندازد. خوب می‌داند که برای او مهم نبود که دخترکش، ایکاریس چگونه است. اما باز هم نمی‌خواست او را ناامید کند. سرش را به گوشه دیوار تکیه می‌دهد.


*این داستان با الهام از مجموعه ی مردان ایکس می باشد.*

alex smit
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید