مریم شهریاری
مریم شهریاری
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

بعد از ۳ سال غیبت، سلام!

آدم گاهی نمی‌تونه بنویسه چون ذهن و فکر باز یا حتی وقت نداره. اما گاهی هم هست که نمیخواد بنویسه. شاید چون می‌ترسه، چون حوصله مواجهه با قضاوت رو نداره، و شاید هم چون ترجیح میده اینقدر با افکارش تنها باشه تا از پس‌شون یک خود جدید بسازه.

آدم گاهی هم می‌خواد بنویسه. چون بعد از مواجهه با چیزی که او را نکشته، قوی‌تر شده! و به مقامی رسیده که بگه هرچه بادا باد و ترجیح میده شیرجه بزنه تو دل آینده زندگیش تا ببینه دیگه براش چی داره.

من، توی دوره‌ای که ننوشتم آدم پاراگراف اول بودم، و الان که دوباره می‌خوام بنویسم آدم پاراگراف دومم.

توی این مدت مریضی عزیزم رو دیدم و باهاش درد کشیدم و در نهایت از دستش دادم، افسرده شدم و بارها حملات عصبی مختلف رو تجربه کردم، سخت‌ترین روزهای زندگیم رو گذروندم و خلاصه که خوردم زمین و خونین و مالین شدم و آرزوی مرگ کردم، اما هنوز دارم روی این کره خاکی نفس می‌کشم چون نذاشتم دردها فقط درد بمونن و سعی کردم ازشون تجربه‌هایی برای ادامه زندگیم بردارم و بقیه‌شونو همون پشت سرم رها کنم و ادامه بدم.

واسه همینه که الان اینجام. اینجا، یعنی جایی که قرار بوده محل نوشتن‌های من برای بهتر شدن حالم باشه. اومدم که سعی کنم دوباره بنویسم و امیدوارم که بتونم مثل خاطرات خوشی که از سه سال پیش اینجا و دوستانی که پیدا کرده بودم دارم، دوباره راه بیفتم و ادامه بدم.

خلاصه که بعد از ۳ سال غیبت، سلام!

من خوبم، شما چطورید؟


روزمرگیروزنویسشروع دوباره
اگر در دنیا یک کار باشه که همیشه حالم رو خوب کرده، نوشتنه و بس.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید