آقای «ح» و آقای «ب» دو نگهبان ساختمان شرکت ما هستند که هر کدام ۲۴ ساعت شیفت دارند و باید چهارچشمی رفت و آمد همه را زیر نظر داشته باشند. آقای «ح» قد کوتاه و چاق با موهای جوگندمی است و همیشه لباسهایی با طیف قهوهای میپوشد، و آقای «ب» قد بلند و لاغر است و به لباسهای زرشکی و خردلی و آبی و خلاصه همه طیفهای رنگی هم علاقه وافری دارد، و وسط کلهاش هم آنچنان برقی میزند که باعث میشود دماغ بزرگش از آنچه هست هم بزرگتر جلوهتر کند. اما مهمتر از این ویژگیهای ظاهری، آقای «ح» و «ب» خصلتهایی دارند که باعث میشوند آدم دلش بخواهد از آن قبیل دستهبندیهای غیرجهانشمول اینترنتی مسخره که اتفاقاً لایکخور بالایی هم دارند بکند. (از آنها که میگویند مردها دو دستهاند، یا زنها سه دستهاند، یا چهارنوع رابطه بیشتر نداریم و فولان.) چون دقیقاً هر روز که یکی از آنها را در اول یا آخر روز میبینم، این جمله در مغز خوابآلود یا خستهام تکرار میشود که: دو دسته مرد در مواجهه با زنها داریم!
بگذارید این دو دسته را بهتر توضیح بدهم:
دسته اول، دستهای هست که آقای «ب» میتواند نماینده بارز و اغراق شده آن باشد. دستهای که اعضای آن باید با روی باز و گشادهای که آدم نمیفهمد از سر روابط عمومی بالاست یا پسرخاله شدن سریع، با آدم (در اینجا آدم یعنی جمع نسوان!) گرم بگیرند و شوخی کنند و درباره همه مسائلی که به آنها مربوط نمیشود نظر بدهند. مثلاً من تا به حال مجبور شدهام در جواب سوالهای آقای «ب» درباره اینکه چرا امروز دیر آمدم یا چرا دارم زود میروم یا چرا از فلان رستوران غذا نگرفتهام یا خانمی که دیروز مهمانمان بود چه نسبتی با ما داشت و... لبخندهای مسخرهای همراه با جوابهای پرت و پلا تحویل بدهم و راهم را بکشم و بروم و البته ایشان هم اصلاً خم به ابرو نیاورند و باز فردا روز از نو، روزی از نو!
دسته دوم اما، دسته عجیب و غریبتری است. شرط عضویت در این دسته، نادیده گرفتن کامل و مطلق جنس مونث است. در این حد که در قوانین این دسته، جواب سلام دادن به زنها نه تنها ثواب ندارد، که گناه کبیره هم هست. اصلاً چه معنی دارد زن وجود داشته باشد! آقای «ح» هم به عنوان نماینده موفقی از این دسته، آنقدر در سطح بالایی از این دسته عجیب قرار دارد که یک بار که از رفت و آمد هر روزه ما به آن ساختمان حدود دو ماه گذشته بود، من را که برای اولین بار دو سه ساعت دیرتر از همسرم و به تنهایی سر کار رفتم نشناخت و میخواست به ساختمان راه ندهد!
خلاصه که امیدوارم با گذشت زمان، بتوانم تز جدیدی بدهم که در آن مردها در مواجهه با زنها عادیتر برخورد میکنند و به جای دو دسته، به یک دسته متعادل، یا حتی سه دستهی افراط و تفریط و متعادل تقسیم میشوند. البته خدا را چه دیدید؟ شاید هم تا آن موقع با این وضع اعصاب من (دستهای لرزانش را نشان میدهد) یک روز بشوم نماینده واجد شرایط دستهای از زنها که در برخورد با رفتارهای غیرانسانی مردها سکوت نمیکنند و چنان مسیح علینژاد وار جیغ و داد و کولی بازی راه میاندازند که از آن به بعد مردها وقتی دور هم جمع میشوند بگویند: زنها دو دستهاند، یک دسته آدماند، یک دسته هم مثل خانم شهریاری اعصاب ندارند!