یادداشت درباره کتاب " خاکستر و خاک " نوشته عتیق رحیمی
نویسنده یادداشت : مریم تاواتاو
چاپ شده در روزنامه سازندگی در تاریخ 1399.08.12
صدا از سنگ رفته ...
روایت جنگها اغلب در نقطه ای نزدیک بمباران ها و شلیک اسلحه ها تمام می شود . انگار تراژدی در همان نقطه متوقف شده و جایی برای قصۀ نجات یافته¬ها و پریشانی شاهدان ، باقی نمی ماند . اما خاصیت جنگ ، ادامه دار بودن اثراتش است . انگار خراشی که به صورت تاریخ می کِشد ، فقط در حد رد کم-رنگی روی پوست باقی نمی ماند ؛ عمیق می شود ، عفونتش بدن را مبتلا به دردی همیشگی می کند ؛ اثرات جنگها حتی در نقطۀ پایانشان تمام نمی شوند و همین است که از آن ، هیولایی زندگی خوار می سازد که تا زمان برپایی آتشش آدم می کشد ، عضو قطع می کند ؛ تمام هم که شود ، بازماندگان را رها نخواهد کرد ؛ در خواب ، در خاطره ، درکابوس .
" خاکستر و خاک " نوشتۀ عتیق رحیمی ، نویسنده افغانی ، داستان بار سنگینی است که جنگ¬ها به دوش نجات یافتگانش می گذارند . ماجرا در چند ساعت از روز و طی یک سفر کوتاه در افغانستان اتفاق می افتد . پیرمردی به همراه نوه اش یاسین به سمت معدن زغال سنگی که محل کار پسرش است می¬رود تا خبر بمباران خانه روستایی شان و مرگ عزیزانش را به او برساند .تشویش ذهن پیرمرد تا حدی است که حجم خاطرات همین چند وقت اخیر زندگیش لحظه ای در خواب و بیداری او را رها نمی کند . بوی مرگ در تمام اتمسفر هوا برای پیرمرد داستان ، پخش است ؛ این که باید خبر مرگ بدهد ، به مرگ رفته ها فکر کند و از مرگ باقی مانده ها بترسد . انگار مفهوم " بقا " ، گوهر نایابی برای اوست که هرلحظه باید برای رسیدن به آن و حفظش تلاش کند و نگران بماند .
خاکستر و خاک ، اولین بار در سال 1999 چاپ شد و بعدها فیلمی با همین نام از روی آن ساخته شد که جوایز متعدد بین المللی را دریافت کرد . اگرچه کتاب دارای واژگانی از فارسی دری است اما برای خواننده ایرانی قابل درک است و لذتی مضاعف برای شنیدن شکل دیگری از زبان فارسی را در اختیار او قرار می¬دهد و باورپذیری شخصیت¬ها و لحنشان را بیشتر می کند . اشاره نویسنده به داستانهای شاهنامه و شباهت خود و پسرش به ماجرای رستم و سهراب نوعی حالت اساطیری وارد داستان کرده است . در خاکستر و خاک ، لحن پیرمرد درآمده ، جزییات صحنه ، درست پرداخت شده و همین ها منجر به آن شده که حتی چروک های صورت پیرمرد ، در ذهن خواننده ساخته شود .
زاویه دید دوم شخص که در کتاب استفاده شده از محتاطانه ترین انتخاب های هر نویسنده ای برای متنش است که همیشه در ترجیح آن ، تردید وجود دارد اما انتخاب عتیق رحیمی در این کتاب برای تماشای قالب ذهنی درونی پیرمرد ، انتخابِ به جایی است که منجر به خلق همذات پنداری بیشتر خواننده شده . پیرمرد چنان درگیر است که انگار فقط از طریق رفت وآمدِ یک مکالمه با یک فرد بیرونی می تواند جهانش را به نمایش بگذارد ؛ همانطور که یکباره حرف کسی از بیرون و با تکیه بر فعل های امری او را از سکوت و اتصال به جهان فکری اش محروم می کند . گویی تسلط او به فضای بیرون در همین حد است که ندایی او را وادار به کاری کند ، خبری ببرد و بعد باز به پناهگاه ذهنش برگردد و در توهم و واقعیت غوطه ور شود .
حقیقتا این کتاب یکی از نقاط عطف کارنامه هنری عتیق رحیمی محسوب می شود . او به گونه ای شخصیت های فرعی را دور پیرمرد چیده که آجربه آجر، ویرانۀ ذهن و خانه و کاشانه اش را توضیح می دهد . کتاب ، حجم زیادی ندارد ؛ کوتاه به اندازه یکبارگی در اتفاقی که زندگی پیرمرد را زیر و رو کرده اما عمیق ؛ درست شبیه خنجری که تا انتها در قلب شکسته اش فرو رفته .
همراهی نوه پیرمرد در این سفر و ویژگی خاص ناشنوا بودن او نمادی خاص از این اوضاع ساخته و در تاروپود قصه ، اجازه داده شده تا برداشت ساده اش از جنگی که قدرت شنیدن را از او گرفته بیان شود . کودکی که نماد امید و آینده یک سرزمین است ، در اوج ناآگاهی کودکانه اش ، تاوان دهندۀ تمام عیاری از یک جنگ می شود . او در جهان بچگی فکر می کند دیگر از هیچ چیز صدایی در نمی آید حتی از سنگی که به هم می کوید .
خاکستر و خاک ، آینه ای است مقابل یک انسانِ درگیر ناآرامی که ناگزیر این تشویش به درونش نیز سرایت کرده . او از سرنوشت ، از دیگران و از خودش می ترسد ؛ نگرانی او از سرزمینی که نابود شده و جنگی که انگار قرار است تا انتهای تاریخ در کشورش ادامه داشته باشد و هویت او و خاندانش را بگیرد لحظه ای از او جدا نمی شود . توصیفات مکان سازِ کتاب نیز توانسته از جغرافیای قصه ، تصویری روشن بسازد و این سوال را مطرح کند که هزینه واقعی جنگ و ناآرامی را چه کسانی می دهند ؟! حرکت دهندگان مهره های بازی جنگ یا مردم عادی ای که عمر و زندگیشان به تاراج می رود تا مهیاکنندگان جنگ به اهدافشان برسند ؟! خاکستر و خاک حتی با عنوان کتابش روایت می کند که معمولی ترین مردم همان ها که مال و جانشان را در یورشِ آنی از دست می دهند و آرامششان را درصحنه های بمباران در اضطراب رویارویی با مرگ جا می گذارند ، قربانیانِ همیشگی نفرتِ جنگافروزان هستند .
اگرچه رنگ غلیظی از افغانستان در کتاب پاشیده شده اما این رنگ تنها مختص به یک سرزمین نیست . حالا که کرانۀ جنگ ها گسترده شده در جهانی که گوش تا گوشش صدای شلیک گلوله و بمب شنیده می شود ، کدام زمین ، مکان این داستان را شامل نمی شود ؟! حاملان خبر مرگ های این چنینی بسیارند و همگی محکوم اند که تا پایان عمرشان مبهوت بمانند از تاثیر جنگ و نفرتی که آتشش به زندگی انسان افتاده ؛ درخت به درخت می سوزاند وشاخه به شاخه نابود می کند . عتیق رحیمی در خاک و خاکستر ، جهان پیرمردی را تصویر کرد که کسی او را نمی فهمد ، نگرانی کوله بار و میراث همیشگی اش است و انگار قرار است این میراث را برای نسل بعد بگذارد . میراثی که در آن منطق تمام جنگهای عالم ، منطق قربانی است و یاسین که همین ابتدای خردسالیش بخشی از تاوان این قربانی بودن را با بی پناهی و ناشنوایی اش می دهد.
عنیق نویسنده قوی¬ای است در همسایگی ما . هنر او در خلق احساسات انسانی اش نوشته اش را جهان شمول و قابل درک کرده و رنج قومی را نشان داده که بار سنگین فاجعه فربانی شدن در یک جنگ را به دوش می کشند . انگار زندگی همان نقطه بیابانی در افغانستان است و تصور نویسنده از افعانستان تصویری تصنعی نیست . در همان حال که از زمین و زمان موشک می بارد ، مرد دکان داری هست که محبتش به یاسین و پدربزرگش جاری شده ،کارگرانی هستند هنوز امیدوار به اینکه آینده کشور را برای مردمش تغییر دهند و الته هنر عتیق این است که تمام این تصاویر را غیرقابل باور نساخته ؛ او گونه ای از داستان را پیش روی ما گذاشته هم سان زندگی ؛ در یک طرفش زجر مرگ و خون و خونریزی حضور دارد و در سمت دیگرش امیدی که در یک قلب برای ادامه دادن می تپد و می خواهد آینده را به جهانی بهتر از گذشته تغییر دهد .