یادداشت درباره مینی سریال " خودساخته "
چاپ شده در روزنامه سازندگی در تاریخ 1399.06.03
نویسنده یادداشت : مریم تاواتاو
"خودساخته " یک مینی سریال آمریکایی در چهار قسمت است که در آن به زندگی یک کارآفرین سیاهپوست زن به نام مادام سی جی واکر می پردازد . واکر با نام اصلی سارا با راه اندازی یک خط تولید مراقبت مو مخصوص زنان سیاه پوست سعی داشت در کنار کسب ثروت ، زیبایی زنان رنگین پوست را به جهان نشان دهد . شاید ماجرا در نگاه اول ، حول یک مفهوم انگیزشی باشد اما با شروع داستان و روایت اتفاقاتی که برای این زن افتاده مشخص می شود که شروع قدم او برای این کار با تجربۀ نوعی احساس نادیده گرفته شدن از سمت یک سفیدپوست اتفاق افتاده است .
سارا بر اثر سالها عدم مراقبت از سلامتی خود و کارگری و رختشویی در خانه سفیدپوستان ، بخش زیادی از موهای خود را از دست داده بود و حتی همسر الکلیش او را با این عنوان که زیبا نیست ترک کرد. در همین زمان ، زنی سفیدپوست ، در ازای کار شستشوی لباس ، نوعی ژل محرک رشد مو به واکر میدهد که با مصرف آن به مرور زمان ، موهای قبلی او باز میگردد . با بازگشت موها اعتمادبه نفسِ کشته شدۀ او هم بر میگردد . اما ماجرای اصلی داستان آنجاست که زن نمیپذیرد که سارا با ظاهر و قیافه یک زن سیاهپوست در تبلیغ محصولات مو برای او کار کند چرا که ترجیحش استفاده از زنان با پوستهای رنگ روشن است . اینجاست که سارا به فکر راه اندازی کسب و کار خود میافتد و در آشپزخانه کوچکش ، تولید را شروع میکند .
نگاه زن سفیدپوست با نوعی تحقیر به وجود سارا تزریق شد و همین درد بزرگ او را واداشت تا کاری کند . در واقع او در تمام سالهای بعدیِ کارش سعی داشت از این رنج ، کیمیاگری کند و موفقیت بسازد . این کیفیتی از جهان است که در آن مسیرها به یک نفر خاص ختم نمیشود . هزاران راه هست برای تغییر پیشداده ای که طی آن یک نفر شکست را نتیجه از پیش تعیین شده برای دیگری میداند . شاید راه حل دمِ دستی تری برای سارا این بود که به کار سابقش برگردد و در حین آبکشی لباسها برای این و آن به کلمات تحقیرآمیز آن زن فکر کند اما او راه دیگری پیدا کرد و زندگی خود و خیلی ها را تغییر داد.
بخش اصلی خودساخته به مساله سیاهان میپردازد ؛ سیاهانی که تنها به واسطه رنگ پوست خود همیشه در حاشیه قرار داده شدهاند و حتی در چشمِ عادت کردۀ مردم به صورت سفیدپوستان ، زیبایشان به چشم نمی آید . خودساخته به نوعی سعی در شکستن آینه ای داشت که در آن تنها سفیدپوستان ، شایسته لقب زیبایی بودند . تغییر این پیش فرض به این سمت که معیار برتری ، قرابت با چهره سفیدپوستان نیست مسیر دشواری بود که سارا آن را پیمود و در این راه سختیهای بسیاری را تحمل کرد و بارها شکست خورد اما تسلیم نشد . اعتمادبه نفسی که به دختران و زنان سیاهپوست پس از درآمدن موها داده میشد ، شاید رسالت اصلی واکر بود .
این بازتابی از حقیقت جامعه که حتی در شکل مدرنش برای پذیرش تفاوتها تاب زیادی ندارد و متفاوتها را به گوشه ای می راند ؛ نوعی تلاش برای یکدست شدن حتی به بهای کشتن خلاقیت نهفته شده در متمایزها .
شاید مساله مو تنها یک نماد از اعتماد به نفسی باشد که کشته شده و با وجود کارکرد زیاد به چشم نمی آید . اما کسانی هم هستند که بر باورشان تکیه می کنند و رنج گذراندن مسیر مقابله با دیدگاه جامعه را به جان می خرند و برای اثبات قابلیتهای خود منتظر تایید دیگران نیستند . واکر با افراد زیادی جنگید ، بارها در زمین خود خیانت دید اما باز ادامه داد و با نگاه نافذ خود دورنمایی از پیشرفت را میدید و به سمت آن حرکت میکرد .
بخشی از خلوت و فکرهای سارا پیوند خورده به حس رویاپردازی او بود که حتی در خرابه هایی که برای انتخاب کارخانه می رفت نوعی چیدمان ذهنی از آینده کاریش را در بالاترین پله های موفقیت تجسم میکرد . این در حالی است که در ابتدای فعالیتش تقریبا تمام اطرافیان سارا به او می گفتند بهتر است تا بیشتر از این متحمل ضرر مالی نشده این کار را متوقف کند . اما او به تغییر زندگی مالیش و در کنار آن به جنگ با این عرف ِ پذیرفته شده در جامعه که رنگ پوست نشانه برتری است پرداخت ؛ عرفی که طی یک قول و قرار شفاهی در بین مردم ، همیشه زیبایی را مترادف شمایل زنانی با رنگ پوست سفید تعریف میکرده و سیاهان را تنها تماشاگران این نمایش قرار میداده . در واقع حتی با وجود اتمام دوره برده داری و در حالیکه زنان سیاهپوست آزاد بودند اما رگه های پررنگ نژادپرستی هنوز جامعه و فرهنگ آن را به اسارت گرفته بود و جولان میداد .
فیلم ها ، سریالها و کتابهای انگیزشی ، پیروی کننده از یک الگوی کلیشه ای اند اما نجات دهنگیِ آنها بستگی به وجود یک داستان برای پیشبرد دارد ؛ داستانی که اگر از تجربه زیسته آمده باشد امکان جذابیت و پذیرش بیشتر از سوی مخاطب را خواهد داشت و با شخصیت پردازی درست و غیرتکراری میتواند حسی را در تاروپود انگیزش وارد کند که معنای تازه ای از تلاش را بسازد که نخ نما و ازقبل قابل حدس نباشد . سارا از تجربه شخصی خودش در این داستان مایه گذاشت و به نوعی توانست حس عمیقی فراتر از پول و شهرت را مطرح کند ؛ او ورای اثبات خود به عنوان یک تاجر موفق ، به دنبال ارتقای جایگاه سیاهپوستان در اجتماع در نقش صاحبان ویژگیهای توانمند ظاهری و فکری بوده . در این میان " اکتاویا اسپنسر" در نقش مادام واکر ، سوای جوایز اسکار بازیهای سابق اکتاویا ، بار دیگر ثابت کرد او حتی با نوع نگاه کردنش در بازی میتواند ویژگیهای شخصیتی مضاعفی را به نقش بیفزاید .
البته تخیل نویسندگان این مجموعه با واقعیت زندگی واکر ترکیب شده است اما در مجموع تلاشی برای بازتابی موفق از تصویر زنی است که با جسارت فراوان نسبت به جامعه و نگاهش به سیاهان انتقاد داشته و به دنبال تغییر بوده. شاید میشد به بستر تاریخی ماجرا نگاه واضح تری داشت و رنگ و بوی فضای اجتماعی و تاریخی جامعه را در زمان وقوع داستان پررنگتر کرد . سریال ، با شروع جذابش ، نوعی درگیر کردن تماشاگر با محتوا را مهیا میکند اما در ادامه در بعضی قسمتها ریتم کند روایت ، نیاز را برای وجود گرههای بیشتر و واضحتر ، نشان میدهد . شاید تمرکز بر روی شخصیت اصلی سارا ، توجه را به سایر شخصیتها کمتر کرد و اگر قرار بود بیشتر از تعداد فعلی قسمتها ساخته شود حتما نیاز به گره افکنی های تازه تری هم بود . اما در مجموع" خودساخته " صدای فریاد زنانی است که حقیقت بهره مندیشان از زیبایی در میان قالبهای غلط فرهنگی گم شده بود و در نهایت یک زن توانست با فعالیت و تلاشش این فریاد را به گوش جامعه برساند که تمام افراد جامعه فارغ از نژاد و ظاهر میتواند مرکز توجه زیبایی باشند و حتی در فهرست موفق ترینها در عرصه تجارت قرار گیرند . خودساخته ، الگوی تلاش برای تغییر باورهای غلطی است که حتی یک انسان را بی ارزش بپندارد و اصالت وجود او را به خاطر ویژگیهای ظاهری زیرسوال ببرد .