مریم تاواتاو
مریم تاواتاو
خواندن ۸ دقیقه·۵ سال پیش

در ستایش آدمهای معمولی

مریم تاواتاو
مریم تاواتاو


یادداشت درباره کتاب دشت بهشت . نوشته جان استاین بک

چاپ شده در رونامه سازندگی در تاریخ 1398.11.20 نویسنده یادداشت : مریم تاواتاو

"دشت بهشت " نوشتۀ جان استاین بک ، مجموعه­ ای از دوازده داستان کوتاه و مرتبط­ به ­هم است که همگی در دره ­ای حوالی کالیفرنیا اتفاق افتاده­اند و زندگی خانواده ­هایی را که در این مکان سکونت داشتند ، بیان می­کند . ساکنان ، به این دره به دلیل زیبایی­ های خیره­ کننده و طبیعت بکرش ، "دشت بهشت" لقب دادند ؛ سرزمینی که مردم درباره آن ، باورهای خاص و عجیبی دارند و برخی آن را دره­ای اسرارآمیز و نفرین ­شده می­دانند .

داستان­های دشت بهشت، زندگی شخصی ساکنان را مجزا و نیز در ارتباط با هم درنظر گرفته­ اند . بخش اعظم شخصیت­های کتاب را مهاجرانی تشکیل می­دهند که از مکان­های گوناگون به این دهکده مهاجرت کرده­اند . این مهاجران به مرور ، اجتماعی را تشکیل داده­اند و مورد قبول یا طرد ساکنان قبلی قرار گرفته ­اند . هریک از داستان­ها به نوعی ویژه ، در خلالِ توصیف زندگی یکی از اهالی ، در جهت شناساندن بیشتر دهکده و محیط آن به خواننده کمک می­کند؛ به­ طوری که پس از هر بخش در این مجموعه ، خواننده ، نمای ذهنی واضح­تری را درباره این سرزمین و ساکنانش پیدا می­کند . در عین حال ، هر فصل کتاب ، بیانگر آن است که رفتار هریک از این خانواده­ها به زندگی همسایه­ ها و سایرین تاثیر می­گذارد ؛ البته تاکید به وجود این ارتباط ،در سایۀ توجه نویسنده به این مفهوم است که زمینه های اجتماعی پیرامون فرد بر در زندگی او اثر می گذارد و بخش عظیمی از صفات شخصیتش­ را شکل می­دهد .

شمایلی که استاین بک از دشت بهشت ارائه می­دهد ، شبیه واقعیت زندگی است ؛ گاه همان قدر تلخ در لحظات ناامید کننده که در بستر زیستن ادامه پیدا می­کند و گاه خوشایند در مسیری هموار و مطلوب . او زیبایی­های طبیعت دهکده را به رخ می­کشد ؛ به­ طوری که توصیفاتش خواننده را مبهوت این میزان جاذبۀ حیرت انگیز می­کند و یادآور می­شود که حتی در زیباترین قطعه زمین هم دردسرهای انسان روی سرش آوار می­شود اما میل به بقا تنها مفهومی است که در تمام این لحظات بحرانی در ترکیب با امید ، ادامه مسیر را ممکن می­کند، در این میان ، روابط انسان جاری می­شود و هم­چون رنگی که در بوم­رنگ یک نقاش جریان می­یابد ، طرح می­سازد و نقش می­نگارد تا بهترین شکل ممکن از طنازیِ خود را به معرض بگذارد ؛ مشخصه­ای از واقعیت زندگی که نه در تمام لحظاتش ، آن­قدر مأیوس­ کننده است که بتوان چشم بر زیبایی­ها و لذات حضور در این دنیا بست و نه آن­قدر سراسر مسحورکننده از آرامش که بتوان با فراموشیِ دردهای عالَم ، فقط لذت را مزه مزه کرد. استاین بک در مسیری روی این لبه قرار گرفته ؛ جایی که امید را فدای خوش باوریِ ساده لوحانه نکرده و در مقابل ، درد را نپوشانده تا خوشبختی را رنگ غالب تمام لحظه ­های زندگی، جلوه دهد . همین ویژگی ، نزدیک­ترین شباهت این مجموعه داستان با زندگی واقعی است . در اینجا واقعیت برای نویسنده در هاله ای از شک و ابهام نیست ؛ او حقیقت و تلخی متعاقبش را می­شناسد . شاید همین شناخت از این ترس ، او و داستان­هایش را از ورود به پیچیده ­ترین ابعاد وجود انسان نمی­هراساند زیرا می­داند که تکرار مداوم ِحدسیات در مسیری دورتر از یک پدیده ، وحشت کاذب می ­آفریند و فرصت تحلیل درست را می­گیرد . استاین بک با قرار گرفتن در فاصله­ ای نزدیک­تر به ماجرا و حتی سیاهی­های موجود در جامعه کوچک دهکده ، نمایی از جهان را با جزییات به خواننده نشان می­دهد تا خواننده لمس کند ساکنان بکرترین نقاط زمین هم درگیر دردهایشان هستند و درکنار زیبایی خیره ­کننده طبیعت ، روزهای تلخ را می­گذرانند ، گاه پذیرفته نمی­ شوند و گاه پذیرششان با دروغ ، همراه است .تمرکزو جسارت بیان او درباره بیان موضوعاتی هم­چون بیماری روانی و بیقراری­های روحی بعضی از شخصیت­های کتاب ، نشان از نگاه دقیق انسان­ دوستانه و دغدغه­ مندی او درباره مشکلات خاص­تر افراد جامعه است .

استاین بک ، به شدت قصه­ گوست و توانایی داستان­گویی­ اش تا آنجا پیش می­رود که حتی اگر قرار باشد درباره سایر ساکنین دشت بهشت و یا دهکده­ های اطراف ، فصل به کتاب اضافه کند ، باز هم می­تواند ماجراهایی جذاب سرهم کند و خواننده هم هنوز تاب شنیدن داشته باشد . نوعی کاریزما و جذب مخاطب در داستان وجود دارد که از سخت­ترین ویژگی­های یک متن داستانی محسوب می­شود. عمق در پرداخت به شخصیت­ پردازی ، این اشتیاق را درخواننده ایجاد کرده که توصیفات نویسنده را در ترسیم فضای محل وقوع حادثه دنبال کند و در ذهن خود تصویری از دهکده و ساکنانش بسازد . تصویری که پس از هر فصل ، جزییات بیشتری را به خود می­گیرد. از طرفی، نوع چیدمان قصه ­ها و طراحی توالی آن­ها به­ گونه ­ای است که با ورود و معرفی این دهکده ، مخاطب کنجکاوتر می­شود تا چیزهای بیشتری درباره دره و آدم هایی که در این نقطه از زمین زندگی می کنند به دست بیاورد . این ترغیب ، حس کنجکاوی مخاطب تشنه را برمی­انگیزاند تا فرصت کشف و شهود را به او بدهد که از قصۀ تک تک خانه ­ها سردربیاورد ؛ خصوصا که نویسنده تنها به واکاوی زندگی عادی و روزمره جامعه کارگری و بر پایه شغل غالب کشارزی نمی­پردازد؛ بلکه پا به قلمروی رویاهای شخصیت­هایش می­گذارد ؛ آمال و آرزهایشان را زیر و رو می­کند و لایه­ های عمیق­تر روان آن­ها را کنکاش می­نماید.

اینکه استاین بک ، شمایلی غیرقابل باور و مصنوعی از زندگی نساخته باعث شده داستان­های او سر و شکل واقعیت به خود گرفته و هر دو سر خیر و شر زندگی را نشان بدهد ؛ مجموعه این ویژگی­ها، طعمی را به نوشتۀ او افزوده که داستان­هایش نه آن­قدر گزنده باشد که مخاطب از خیر گوش سپردن به دردهای یک دسته مهاجر بگذرد و نه آن­قدر ساده و دم­ دستی ، زندگی روزمره را روایت کرده باشد که خواننده از شدت کسالت ناشی از تکرار ، خسته شود . او دست و خیال مخاطب را گرفته و در جاده­ای از تعدیل، حرکت می­دهد تا بهترین سیاحت در شهر قصه را تجربه کند . .همین ویژگی او را به یکی از پرخواننده ترین نویسندگان قرن بیستم تبدیل کرد. البته استاین بک سال­ها تجربه انجام شغل­های مختلف از جمله کارگری را داشته و به همین دلیل با زندگی و مشکلات کارگران آشنا بوده و در نتیجه توانسته تصویری قدرتمند و واضح از زندگی این اقشار بسازد . ثمره شناخت او از طبقه کارگر و هم چنین مهاجران ، ساختن قصه­ هایی است با زیربنای محکم و با استفاده از مصالح تجربه زیسته و زندگیِ واقعا اتفاق افتاده. و البته اگر تجربه زندگی زیسته و ادای آن در قالب درست کلمات و روایت ، نصیب هر نویسنده­ای شود ، هم­چون مهره مار ، عمل می­کند و می­تواند در توجه مخاطب رسوخ کرده ، او را جذب کند و همراه سازد . استاین بک ثمره این زندگی زیسته را در واژه واژه کلماتش به حریم پیرنگ وارد کرده و با موفقیت چشمگیری مواجه شده است .

تصویری که نویسنده از دشت بهشت ساخته، پس از تمام شدن کتاب باز هم در ذهن خواننده ادامه پیدا می­کند و این وجه جذاب داستان­هایی است که برپایه نبوغ خالق اثر ، به واسطه عمق در شخصیت پردازی و توجه به حوادث علت و معلولی ، عنصر همراهی خواننده را حتی در زمان بعد از مطالعه کتاب، با خود خواهند داشت و مخاطب را به ­آسانی از دست نمی­دهند .

جان استاین بک
نویسنده . داستان نویس tavatavmaryam@gmail.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید