ویرگول
ورودثبت نام
مریم تاواتاو
مریم تاواتاو
خواندن ۴ دقیقه·۳ سال پیش

دیگری یعنی من

یادداشت کتاب از مریم تاواتاو
یادداشت کتاب از مریم تاواتاو

درباره کتاب "موصل بدون پریچهر" نوشته "حسین قسامی"

چاپ شده در روزنامه سازندگی در تاریخ 1400.07.03

دیگری یعنی من

نوسنده یادداشت : مریم تاواتاو

ما در زمانه تنهاییهای مهلک، گیر افتاده ایم و این تنهایی فقط در تک نفره سرکردن خلاصه نمیشود؛ جهان در همان لحظه، پر از تنهایی شد که مفهوم رحم و گذشت از دایره واژگان انسان رفت و تفکرات تندرو توانست آنقدرها بر اندیشه او حاکم گردد که "کشتن" بشود بخشی از جیره اخبار هر روزه ما، بشود تیتر تکراری رسانه هایی که خبر از تاراج جان می آورند و مخاطبشان را هربار بی اعتناتر از روز قبل میکنند. و اینجاست که مفهوم سایر مردم به عنوان "دیگرانی" که اولویتی برای توجه نیستند، کمتر به چشم می آید و این سوال، رنگ و بوی جدی تری به خود میگیرد که به راستی سرنوشت مردم در روزگار بی اعتنایی و خودخواهی چه خواهد شد؟

کتاب"موصل بدون پریچهر" نوشته " حسین قسامی" به همان تفکر فلسفی میپردازد که به دیگران اعتبار میبخشد و معتقد است تمام ما مسئولیم. داستان، درباره ی مردی است که به دنبال معشوق گمشده ی خود میگردد و از بین راههای زیادی که می پیماید پایش به محل استقرار نیروهای داعشی باز میشود. اما این فقط بدنه داستان است؛ بدنه ای که اساس یک دیدگاه فلسفی را بررسی میکند و هنوز آن حیرتِ عظیم را به دوش میکشد که چگونه انسانی، دیگری را سلاخی میکند؟ پس تکلیف تمام مسئولیت بی نهایتی که درباره دیگران بر دوش ماست چه میشود؟

موصل بدون پریچهر به ما یادآوری کرد که انسان، موجود ترسناکی است؛ لااقل هنگام جولان تفکرات متعصبانه اش که او را از مرز اخلاق رد میکند، جوری میتازد که انگار نه انگارکه در روز اول در منتهای معصومیت خود به دنیا آمده و انتظار نمیرفت که کشتار دیگران، سرنوشت او شود. هر گلویی که می برد میشود داغی در قلبِ تاریخ انسانیت؛ میشود معمایی که باید از آن سردرآورد تا به تکرارِ این کردار کشیده نشود.

و در این میان رسالت نویسنده چیست؟ آیا باید از کنار جریانهای تلخ و وقایع مرتبط با جولان قدرت کج اندیشان سکوت کند و آنقدرها این سکوت کشدار را ادامه دهد تا پای خشونت به تمام ابعاد زندگی انسان بازشود؟ تا بعد از اینی رقم بخورد که ترس از مرگ و زجرکش شدن بشود جزئی از تقدیر انسان معاصر؟ که اگر اینطور باشد پس یعنی اندیشه های اشتباه توانسته اند ازهولناکیِ درونشان دیواری نامرئی بسازند که هر تفکری را از نزدیکی به آن و نقدش برحذر بدارند. این درحالی است که ما به یادآوریهایی احتیاج داریم تا ما را از بی اعتنایی دورکند، به کتابهایی که مسئولیت انسان بودن را یادآوری کند و به یادمان بیاورد که همین بیاعتنایی به انسان، حیوان و جهان، شروعِ تفکر نابودگری است که خشونت را رواج میدهد و سلاخی شدن انسان و انسانیت را عادی جلوه میدهد؛ که البته برای چشمهای انسانیت، هیچ تماشایی از زجرکشیدنِ یک انسان ، عادی نمیشود.

نباید فراموش کرد که تاثیر قلم در شمارگان خوانندگانی خلاصه نمیشود که آن کلمات را بخوانند؛ کلمه و اعجازش اگر تنها بتواند احدی را به تفکر وادارد یعنی حضورش معجزهای را خلق کرده؛ و حتما سرعت انحطاط انسان به اندازهای زیاد هست که ممانعت از پیوستن یک نفر هم به این صف از نابودی، برکتی است که اگر نصیب جهان کلمات شود معنایی جز نجاتگری نخواهد داشت؛ حتما که دستمان به تک تک آدمها نمیرسد تا مسیر پاهایشان را از رسیدن به عرصه کج فهمی دور کنیم اما شاید رسالت ما همان یک نفری است که او را از چرخه خشونت دور کرده ایم؛ با کلام، با اندیشه، آن هم در میانه کارزاری که هولناکی اش میخواهد جانِ کلمه را بگیرد.

آنچه حسین قسامی توانسته در این کتاب منتقل کند همان حس "بهت" است؛ بهت از غوطه ور شدن در مهلکه ای که سراسر خون است . این انتقال حس، همان نکته ای است که همراهی مخاطب را با خود داشته . از طرفی ذهن فلسفه مدار نویسنده توانسته عرصه این داستان را برای تفکرات هستی شناسانه و انسانی خود مهیا ببیند و در تاروپود داستانِ "آرمان"، یک دانشجوی کارشناسی ارشد فلسفه که درگیر پایان نامه اش است جا دهد. او جهان بینی اش را چند قدم جلوتر یا عقبتر از شخصیت آرمان بیان نکرده بلکه پابه پای آن سعی کرده از مفاهیم بنیادی زندگی ای سخن بگوید که درگیر خشونت افسارگسیخته ای انسان است. شروع کتاب با ترکیبی از زبان قصه گو و گره افکنی نویسنده بوده که خواننده را با خود همراه میکند. میتوان گفت این قصه گویی در نیمه ابتدایی کتاب بیشتر از بخش دوم آن دیده میشود. شاید اگر چرخش ناگهانی رفتارشخصیتها با این سرعت اتفاق نمی افتاد میشد این قصه گویی تا انتها به عنوان برگ برنده همراه داستان باقی بماند. هرچند در شکل فعلی هم کتاب موصل بدون پرچهر به اصلیترین مسئولیت انسان نسبت به همنوعش با نگاهی داستانی، تنه میزند؛ باشد که این تکانها از انسان، موجود بهتری بسازد.


موصل بدون پریچهرحسین قسامیمعرفی
نویسنده . داستان نویس tavatavmaryam@gmail.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید