ویرگول
ورودثبت نام
مریم تاواتاو
مریم تاواتاو
خواندن ۷ دقیقه·۴ سال پیش

روی دیگر سکۀ خشونت


مریم تاواتاو
مریم تاواتاو


یادداشت درباره کتاب " باران در مترو " نوشته مهدی افروزمنش
چاپ شده در روزنامه سازندگی در تاریخ 1399.04.12
نویسنده یادداشت : مریم تاواتاو

"باران در مترو" ، نوشتۀ مهدی افروزمنش ، مجموعه ­ای از چهار داستان کوتاه است که به بیانی متفاوت ­تر از مفهوم خشونت پرداخته .گویی مبنای نویسنده در تعریف خشونت ، متفاوت بوده و در هر داستان نگاه مجزایی را در مورد آن بیان کرده است .

آن­چه در باران در مترو کاملا مشخص است ، آرامش پهن ­شده ­ای است که در سرتاسر داستان­ها از سمت نویسنده وارد کتاب شده . " مهدی افروزمنش " با خونسردی و البته آگاه از کلیه جزییات ماجرایی که روی داده ، به روایت می­ پردازد و با گلچین نمودن بخش­ های موردنظر خود از حادثه ، ابعاد خاص و کم­تر توجه­ شده ­ای از آن را بیان می­ کند .

این مجموعه ، کتاب قطوری نیست ؛ درواقع واژه­ ها نیامده­ اند تا به واسطه کثرت در تعداد ، مفهوم ذهنی موردنظر را منتقل کنند . کلمات در آغاز و انتهای داستان بر مبنای نیاز فکری نویسنده در بازگویی ماجرا به تعادل ، استفاده شده و تا جایی که نویسنده بخواهد به خودافشایی شخصیت­ هایش درباره اتفاق داستانی­ ای که از سر گذرانده­ اند ، صحبت کند ، این تعداد کلمه کنار هم قرار می­ گیرند تا در زنجیره ­ای هدفمند ، مخاطب را از چند و چون ماجرا باخبر کنند ؛ شبیه به سربازان یک ارتش بزرگ که مهارت در شمشیرزنی­ شان به کمیِ تعدادشان می­ چربد و کیفیت جنگاوری­ آن­ها ، خیال فرمانده را راحت کرده است چرا که بازخورد اصلی در فرایند و نتیجه جنگ خلاصه شده و در مواجهه با سربازانی چنین چیره ­دست ، سیاهی­ لشکر جمع­ کردن و افتخار به تعداد لشکر ، تاکتیک مهمی برای کسب برتری در یک جنگ محسوب نمی­ شود .

افروزمنش ، با توجه به مختصات موقعیت­ ها سعی داشته تا خواننده ، مزه اصلی حادثه را بچشد و از حال و هوای شخصیت سر دربیاورد ؛ از طرفی ذات خشونت در چنین موقعیتِ هیجانی ایجاب می­ کند تا رنگ تندتری از اضطراب و تنش به داستان پاشیده شود و استرسِ اتفاق بعدی ، خواننده را فراگیرد . نویسنده خیلی زیرکانه به مخاطب این کد را داده که اطلاعاتش از چند و چون ماجرا ، خیلی بیشتر از میزان اظهارش در متن داستان است و فقط سعی کرده بخش­ هایی از این داده­ ها را با خواننده به اشتراک بگذارد . او با اِشراف به مسیر روایت ، امکان تصویر صحنه­ ها با جزییات را به مخاطب داده است . تلخیِ تزریق شده به متن نیز از درون زندگی واقعی و حَسَبِ وجودِ مابه ازای بیرونی آن می­ آید .

اهمیت شناخت شمای کلی ماجرا از قسمت­های مهم و سخت داستان­ نویسی است ؛ جایی­ که شناسنامه سنی و فکری شخصیت­ ها و باورها و علایقشان در ذهن نویسنده به صورت واضح ، نقش بسته باشد و نویسنده اگرچه قرار نیست جزء به جزء این ویژگی­ ها را در متن داستان بیاورد ، اما می­ داند اِشراف او بر زیر­و­بم آدم­ های قصه ، احتمال به ­دست آوردن عنصر باورپذیری را در داستان بالا می ­برد .گویی نویسنده ، راهنمایی است حرف ه­ای که می­خواهد شهر را به مسافران تازه ­واردی که قبلا وارد این جغرافیا نشده ­اند نشان دهد . او اگرچه تمام کوچه­ ها و معابر و روزنه­ های شهر را می­شناسد اما با توجه به بضاعت زمانی و حوصله توریست­ ها ، با انتخاب بخش ­های خاص­ تری از جذابیت­ های گردشگری شهر ، مسافران را به تماشای نه کل شهر بلکه اجزای مهمی که مفهوم آن مکان را ساخته می­برد و البته اگر در این بین گردشگرانی بخواهند نقاط ویژه ­تری را ببینند ، او توان راهنمایی و هدایت آنها و پاسخ­گویی به سوالاتشان را دارد .

اگرچه سرعت داستان­ها کمی کند است اما هم­چون آرامش قبل از طوفان محسوب می­شود . جایی­که در ورای چهره آرام شخصیت­ها ، التهاب چشیدنِ حس­های مختلف وجود دارد. ذاتا مفهوم خشونت ردی از شوروش را با خود به همراه دارد و تبحر نویسنده در خلق این خشم درونی می­تواند حس هم­ذات­ پنداری مخاطب را تحریک کند . این انتقال حس در باران در مترو ، به مددِ دیالوگ­های نسبتا طولانی­تر و البته پیش­ برنده ، اتفاق افتاده است .

شناخت توزیع درست توضیحات صحنه در کنار دیالوگ­ها از دشوارترین خطوطی است که هم در نگارش داستان دارای اهمیت است و هم تشخیص میزان مناسب استفاده از هر یک ، نیاز به نوعی تسلط بر داستان­نویسی و عناصر آن دارد . تسلطی که با مرور و با سرعتی آرام اتفاق می افتد اما این به مرور پخته شدن ، دستاورد بزرگی را تحت پرچم به دست آوردن توجه خواننده دارد .

حضور جزییات موثر هم از طریق بیان ابعاد شخصیت­ها و هم صحنه ­پردازی زیرکانه ، هویت شخصیت را که درگیر نوعی پریشانی و اغتشاش هستند ، برملا کرده و توانسته محیط پیرامون را با رنگ­ آمیزی حسی ، در ذهن خواننده بسازد .

ایده­ های داستان­ های این کتاب ، موضوعاتی کم­تر پرداخت­شده ­اند ؛ شاید چون درون­ مایۀ اصلی این موضوعات ، حرکت روی خطوط قرمزتری است که حتی در جهان ، درباره مواجهه با آن ، پاسخ یکسانی ارائه نشده مثلا مفهوم اتانازی به معنی خلاص کردن انسان­های بیمار در حال مرگ در کشورهای مختلف ، با شیوه­ای متفاوت پرداخت شده . مهدی افروزمنش با وارد نمودن این ماجرای حساس به ساحت داستان و گره زدن آن با اتفاقات دیگر ، درباره این موضوع شروع به صحبت کرده و البته این شجاعت در پرداخت ، قابل ستایش است .

در روزگاری که خشونت ، محوریت اصلی رفتار و کلام بسیاری از افراد جامعه شده است و به ­خاطرِ قبحِ ریخته شده جرایمی که به مرور در یک سیکل تکراری ، بارها و بارها اتفاق افتاده و هم­چون هیولایی قربانیان خود را شکار کرده ، پرداخت و صحبت از آن درکم­ترین حالت ممکن می­ تواند نتایجی بهتر از سکوت و تماشای فربه شدن هیولای خشونت ، داشته باشد .

نه آنکه صحبت از تندخویی و عصیان به معنای دعوت به اشاعه آن در نظر گرفته شود که اگر این باور مرکزی اشتباه را محوریت انتخاب موضوعات مباحث داستانی و اجتماعی در نظر بگیریم ، دیگران نمی ­توان درباره هیچ کدام از مفاهیم انسانی صحبت کرد . ما در جهانی زندگی می­ کنیم که قساوت و قتل تنها در کشیدن تبر و خلاصه نمی­ شود ؛ کلمات و رفتار ، قربانیان زیادی دارد و چه سوختگانی که درآتش کینه و نفرت واژگان واعمال ما نسوخته ­اند . روی دیگر سکه سکوت دربرابر نابه­ هنجاری­ های اجتماعی ، ،سرپوش گذاشتن بر منبعی از فساد است که بوی گندابه آن ، به زودی به مشام همه خواهد رسید و چاره­ ای نیست جز کشف منبع آلودگی و رفع آن . اهتمام هنرمندان و دست به قلم­ها در کنار راهکاراندیشی متفکران اجتماعی و روان­شناسان ، لازم است تا تیتر اخبار فجیع فرزندکشی و دیگرکشی ، به روزمرگی­ ها اضافه نگردد و نشود که چشم و گوش جامعه عادت کند به یاغی­ گری و افسارگسیختگی در گرفتن جان یک انسان دیگر ؛ چراکه بی­ تفاوتی در قبال تمام خشونت ­های جسمی ، کلامی و روحی ، جراحتی عمیق ­تر بر روح فعلی و آینده جامعه باقی خواهد گذاشت .

مهدی افروزمنشباران در مترو
نویسنده . داستان نویس tavatavmaryam@gmail.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید