یادداشت درباره تئاتر " شک " به کارگردانی مهدی کوشکی
نویسنده یادداشت : مریم تاواتاو - چاپ شده در روزنامه سازندگی در تاریخ 1398.07.04
در داستانی که به غایتِ تاریخ و مکان ، مشخص نیست ، پادشاهی فرمانروایی می کند و حکمرانی اش طعم تلخ حوادث فراوان را به دیگران می چشاند و این موضوع ،آغاز جریان تیاتر "شک " است.کوشکی در کار اخیرش ، تئاتری با ریتمی تند و پر از ماجرا و البته با بازی هنرجویانش به روی صحنه برده است ؛ متن نمایش "شک" در بستری با لحن قدیمی ترِ زبان ، اتفاق افتاده اما حوادث، همگی ، ارجاعی خلاقانه از دوره حاضر دارند .
مهدی کوشکی مبدع سبکی مختص به خود است که شبیه کارهای دیگران نیست . "خون" ، امضای کارهای اخیر اوست و آنان که پیگیر اجراهای او حتی در مواردی که خودش به عنوان بازیگر ،حضور ندارد هستند ، شاهدند که به وضوح از این عنصر در متن و طراحی صحنه استفاده می کند . اگرچه از نگاه بسیاری ، حجم خشونت کارهای او از میزان استاندارد، بیشتر است اما نمی توان کتمان کرد که او از لابلای رنگ قرمز خون، قصه نه، بلکه قصه ها برای تعریف کردن دارد . این داستان ها از سرزمینی خیالی و برای روایت احوال مردمی در دوردست نمی آید ؛ کوشکی درد جامعه خود را چشیده و حالا دارد از زبان کلمات و به واسطه هنرش این درد را نشان می دهد . از طرفی براساس یک دیدگاه ، نوع ارائه صحنه های سیاه در تیاتر , قراردادی همیشگی نیست بلکه نویسنده و کارگردان به عنوان آفرینندگان یک اثر نمایشی، تصمیم می گیرند که گاه این خشونت را مستقیم به رخ بکشند و مخاطب را در درد ذوب کنند تا از این تغییر شکل , نوع تازه ای از جهان بینی به وجود بیاید . در "شک" با افسارگسیختگی تعدادی انسان روبرو می شویم , مرگ می بینم , زجر می شنویم و ترس را مزه مزه می کنیم و همه اینها در سایه انسجام گروه و در یک خط وحدت ، پیش می رود. کوشکی برای جنگ با خشونت از خودِ خشونت استفاده می کند و چهره زشت این رفتار را چون آینه ای روبروی تماشاگر قرار می دهد و این گونه مخاطب را در نزدیکترین فاصله با خشم قرار می دهد و از این مواجهۀ بی واسطه ، کمترین عایدی ، تمایل به روی برگردانی از سیاهی و خشونت است .
از توصیف شاعرانی که به جای خدمت به خلق و حقیقت، اسیر پول می شوند و کلمه می فروشند و دیناری به منت ، ذخیره می کنند تا ترسیم شخصیت مردی که پس از مرگ ناعادلانه معشوقش تا پایان عمر، صدای او را در ذهن خود می شنود و این صدا را نماد وجدان می داند ، همگی نشانه توجه نویسنده به شخصیت پردازی برای خلق کاراکترهایی قابل باور است .
یکی از نکات جالب این اجرا ، اعتماد کارگردان به بازیگران تازه وارد تیاتر است . اگرچه بیان برخی بازیگران "شک " هنوز جای تمرین دارد ، اما بعضی از آنها به گونه ای درخشان ظاهرشدند که نشان از ممارست تمرین برای چنین اجرایی با زبان خاص دارد و این نتیجه نگاهی است که درهای ورود به صحنه تئاتر را به روی تازه واردهای مستعد نمی بندد و آنها را پس نمی زند.
ممکن است پذیرش ِریتم تند کار برای برخی مخاطبان دشوار باشد و نتوانند پابه پای کوشکی با جهان ماجراجویانه اش آشنا شوند چرا که زبان قدیمی تر متن نیز احتمال تاب نیاوردن تماشاگر را به سبب قرار گرفتن در فضای داستانهای ناآشناتر بالا می برد. این اجرا پربازیگر است و در اجراهایی با این تعداد بازیگر , احتمال بی نظمی , آشفتگی و ناتوانی در انتقال کامل و کافی مفهوم نمایش نامه , بالا می رود اما مهمترین مواجهه با نمایش "شک" آن است که مهدی کوشکی , با توانایی عجیبش در مدیریت گروههای پرجمعیت, توانسته با تاکید بر کار گروهی و اعتماد به بازیگران تازه کار , نمایش پربازیگری را یکدست روی صحنه ببرد .صحنه ای که با تمهید استفاده از ریل در کنار لباس های خاص بازیگران در خدمت نمایش قرار گرفته است ؛ اگرچه در استفاده از عنصر نور ضعیفتر عمل شده است . شاید بازی نور می توانست تندی ریتم کار را بکاهد .همچنین با توجه به فراوانی داستان های این نمایش ، می شد حتی از دکور فعلی ، استفاده بیشتری در راستای جریان نمایش برد .
واقعیت این است سبک کوشکی خوشایندِ بسیاری نیست . همه آنهایی که روی صندلی تماشاگران می نشینند دنبال شنیدن این دردها نیستند؛ بعضی تاب ندارند و برخی این شیوه روایت کوشکی را نمی پسندند ؛ خرده ای بر آنها نیست . اما کوشکی عنصر جدانشدنی تئاتر معاصر است .سبک خاص او طرفدارانی دارد و نگاه منصفانه به متن هایش نشان می دهد که او از بیان دردهای حتی اقلیت جامعه ،گریزان نبوده . در بستر " شک " این نگاه وجود دارد که از دید کوشکی تاثیری که کودکی ، مفهوم خانواده و در رنگی درخشان تر "مادر" در زندگی هر فرد دارد، همچون سایه یک انسان از او جداناپذیر است .اینکه تجربه نداشتن یک خانواده سالم در ترکیب با کودکی نکردن، می تواند جهانی بسازد که رنگ غالبش ، قرمزی خون است .
"شک " دغدغه دارد و تقابل خیر و شر را در قالب جنگی بین این دو نیرو نشان می دهد تا بگوید چگونه غلبه شر می تواند جهانی را به ویرانی بکشد و خون را عنصر غالب آن بسازد.