مهدی آریایی
مهدی آریایی
خواندن ۶ دقیقه·۵ سال پیش

چرا کد زدن دیگه کافی نیست؟! (قسمت سوم)


پیش‌نوشت: اگه هنوز قسمتهای قبلی رو نخوندید می‌تونید از اینجا شروع کنید.



قسمت سوم: شما برای آدمها کد می‌زنید. نه برای کامپیوترها!

تجربه نشون میده اکثر برنامه‌نویسان از سنخ روانی درونگرا هستند. البته درونگرا بودن هیچ اشکالی نداره و مثل رنگ چشم یا گروه خون نه مایه خجالته و نه مایه افتخار. اما باید به این نکته توجه داشت که برنامه‌نویس بودن یا درونگرا بودن هیچکدوم به این معنی نیست که ما بی‌نیاز از ارتباط برقرار کردن با آدمها هستیم. در واقع حتی همون کدهای کامپیوتری هم در درجه اول برای خونده شدن توسط آدمها نوشته میشن و نه اجرا شدن توسط کامپیوتر. اگه غیر از این بود ما هنوز داشتیم با صفر و یک و به زبان ماشین کد می‌زدیم!

تنهام بذارید! من فقط می‌خوام کد بزنم!

صبح هر روز کاری، اولین کاری که انجام میدید چیه؟ شما رو نمی‌دونم اما من معمولا ایمیل‌هام رو چک می‌کنم. اون ایمیلها رو کی نوشته؟ به احتمال زیاد یک انسان! جلسه‌هاتون برای تعیین روند ادامه پروژه رو با چه موجوداتی تشکیل میدید؟ باز هم شما رو نمی‌دونم اما من معمولا با آدمها جلسه دارم! مشتری نرم‌افزاری که شما تولید می‌کنید چه موجودیه؟ بذارید قبل از اینکه شما جواب بدید بگم که مشتری کدهای من آدمها هستند!

می‌بینید؟ شما در تمام مراحل کاری از تماس با آدمها مصون نیستید. پس یه جوری برخورد نکنید که انگار برنامه‌نویس نیازی به رابطه با آدمها نداره! یه برنامه‌نویس حرفه‌ای باید بلد باشه چطور با بقیه ارتباط سازنده داشته باشه.


چطور با آدمها ارتباط برقرار کنیم؟

کتابهای زیادی در این مورد نوشته شده ولی من نمی‌خوام این نوشته رو به لیستی از کتابها تبدیل کنم. اما اگه فقط بخوام یه کتاب معرفی کنم کتاب ماندگار «آیین دوست‌یابی» نوشته دیل کارنگی است. از زمان نگارش این کتاب بیش از ۸۰ سال می‌گذره اما اصول مطرح شده در این کتاب مثل روز اول پابرجا هستند. خوشبختانه این کتاب توسط ناشران مختلفی به فارسی ترجمه شده.


همه می‌‌خوان احساس مهم بودن کنند

شاید مهمترین نکته‌ای که باید بدونید اینه که در نهایت همه آدمها می‌خوان احساس ارزشمندی و مهم بودن کنند. این یکی از عمیق‌ترین و مهم‌ترین خواسته‌های انسانها است. هر بار که در حال ارتباط برقرار کردن با شخصی هستید باید نسبت به اثری که روی این نیاز پایه‌ای اون شخص می‌ذارید آگاه باشید. هر بار که شخصی رو به خاطر شخصیت یا دستاوردهاش سرزنش می‌کنید، باید انتظار مواجهه با پرخاشگری و ناآرامی کسی رو داشته باشید که اکسیژنش رو قطع کردید!

در مکالمات کاری خیلی ساده میشه مرتکب این اشتباه شد که ایده‌های همکارتون رو کم ارزش فرض کنید و نادیده‌شون بگیرید. اما معمولا وقتی مرتکب این خطا میشید همکارانتون هم نسبت به ایده‌های شما کور و کر میشن چون بهشون احساس بی‌ارزش بودن دادید. اگه می‌خواهید ایده‌های شما شنیده بشه و بهشون اهمیت داده بشه، خودتون باید اولین کسی باشید که این کار رو در مورد ایده‌های دیگران می‌کنید. نمی‌تونید انتظار داشته باشید که قلب کسی رو که غرورش رو جریحه‌دار کردید به دست بیارید.


انتقاد ممنوع!

با درک نکته مطرح شده در مورد احساس ارزشمندی به این نتیجه می‌رسیم که انتقاد کردن ابزاریه که به ندرت می‌تونه ما رو به خواسته‌هامون برسونه. من هم عادت داشتم که زیاد انتقاد کنم چون فکر می‌کردم که تنبیه کردن آدمها به خاطر اشتباهاتشون یه انگیزه دهنده قویه اما اشتباه می‌کردم.

مطالعات زیادی بارها و بارها این نکته رو نشون دادن که تشویق پیشران بسیار قوی‌تری از تنبیه برای رسیدن به نتیجه است. مخصوصا اگه شما رهبر یا رئیس تیم هستید دونستن این نکته خیلی مهمه که اگه می‌خواهید تیم‌تون بهترین عملکرد رو داشته باشه، باید زبونتون رو گاز بگیرید و به جای انتقاد کردن تشویق‌شون کنید.

شاید شما خودتون الان زیردست یک رئیس بداخلاق و انتقادگر باشید. خب چه احساسی دارید؟ آیا رفتار اون آدم باعث پیشرفت کارها شده؟ یا برعکس شما رو ناامید و افسرده کرده؟ اگه انتقاد روی شما جواب نمیده بنابراین احتمالا روی بقیه آدمها هم جواب نمیده.


اول در مورد خواسته‌های دیگران فکر کنید

نکته کلیدی در موفقیت ارتباط با دیگران اینه که باید خواسته‌های اونها رو به خواسته خودتون ارجح بدونید. با دیدن مسئله از این دیدگاه کمتر احتمال داره که دچار اشتباه بی‌ارزش کردن طرف مقابل یا انتقادگری بشید. شخصی که اینطوری باهاش رفتار میشه احتمالا پاسخ خیلی بهتری به ارتباط میده و اون هم در سمت مقابل خواسته شما رو در نظر می‌گیره.

وقتی با رئیس یا همکارتون گفتگو می‌کنید، سعی کنید که مسئله رو از زاویه دید اون ببینید و از خودتون بپرسید که چطور می‌تونید از نگاه اون شخص بهترین جواب رو پیدا کنید. مثلا اگه فکر می‌کنید باید کد یک ویژگی از نرم‌افزار رو با روش A بزنید، توضیح ندید که چرا به نظر شما روش A روش بهتری برای نوشتن این کده! در عوض سعی کنید توضیح بدید که چرا استفاده از روش A نیازهای رئیس یا همکارتون رو بهتر رفع می‌کنه. اینجوری احتمال رسیدن به توافق خیلی بیشتر میشه.


از بحث کردن اجتناب کنید

به عنوان یک برنامه‌نویس، ساده است توی این دام بیفتیم که فکر کنیم همه آدمها به مسائل از دیدگاه منطقی نگاه می‌کنند و صرفا با استدلال کردن میشه وادارشون کرد از راه ما تبعیت کنند. واقعیت اینه که اگرچه ما دوست داریم به عنوان موجوداتی منطقی با قدرت تحلیل بالا به خودمون افتخار کنیم اما در عمل همه ما موجوداتی به شدت احساسی هستیم. ما مثل نوزادی هستیم که با کت و شلوار چهار دست و پا توی شرکت می‌چرخه! و کوچکترین ناراحتی ممکنه جیغ‌مون رو دربیاره اما یاد گرفتیم که احساساتمون رو پنهان کنیم و راحت بروزشون ندیم.

به همین دلیل بهتره تا جای ممکن از بحث کردن با دیگران خودداری کنید. گاهی استدلال کردن و دلیل آوردن برای راضی کردن همکارتون به انجام دادن یک کار به شیوه مد نظر شما همونقدر موثره که بخواهید با استدلال و منطق یه بچه کوچیک و شیطون رو راضی کنید وقت خوابش رسیده و بهتره که بخوابه! به قول دیل کارنگی:

من به این نتیجه رسیده‌ام که فقط یک شیوه درست برای نتیجه گرفتن از یک بحث وجود دارد و آن هم اجتناب کردن از بحث است. همانقدر از بحث کردن اجتناب کنید که از مارهای زنگی و زلزله اجتناب می‌کنید!

اگر شما با کسی بر سر یه مسئله اختلاف دارید اولین سوالی که باید از خودتون بپرسید اینه که آیا این مسئله اصلا ارزش بحث کردن داره یا نه؟ و آیا اونقدر که برای طرف مقابل مهمه برای شما مهم هست یا نه؟ اگه به این نتیجه رسیدید که این مسئله اونقدر که برای طرف مقابل مهمه برای شما مهم نیست بهتره که تسلیم بشید و متواضعانه راه حل طرف مقابل رو بپذیرید. اینجوری احترام خیلی زیادی کسب می‌کنید که حساب احترام شما رو شارژ می‌کنه و می‌تونید بعدا در زمانی که مسئله مهمتری پیش اومد ازش به نفع خودتون خرج کنید.

هر چقدر مهارتهای ارتباطی خودتون رو بهتر کنید زندگی شادتر و بهتری خواهید داشت و نفع بیشتری هم خواهید برد. هیچوقت برای یادگیری این مهارتها دیر نیست و نمیشه روی اون قیمتی گذاشت.


و در آخر: از انسانهای سمی اجتناب کنید!

بعضی آدمها هم هستند که هیچوقت راضی نمیشن. همیشه می‌خوان توی همه بحث‌ها برنده باشن و همیشه دیگران رو به اطاعت وادار کنند. ما به این آدمها میگیم آدمهای سمی.

توصیه من در مورد آدمهای سمی اینه که: ازشون اجتناب کنید! تا می‌تونید ازشون دور بشید و حداقل ارتباط ممکن رو باهاشون داشته باشید. هیچوقت سعی نکنید این آدمها رو تغییر بدید چون فایده نداره. این آدمها رو میشه از حجم آواری که پشت سرشون به جا میذارند شناخت! افرادی که همیشه درگیر نوعی از بدبختی هستند، همیشه اتفاقات بد فقط برای اونها می‌افته و همیشه خودشون رو قربانی می‌دونند. اگه از این آدمها دیدید سریع فرار کنید!

اما اگه این آدمها رئیس یا همکار نزدیکتون بودند چی؟ متاسفانه کار زیادی نمیشه کرد. اگه می‌تونید واحد کاری یا حتی شغل‌تون رو عوض کنید و اگه به هر دلیل مجبورید نزدیک‌شون بمونید سعی کنید حداقل ارتباط ممکن رو داشته باشید.



اگه مایل به دنبال کردن ادامه این مجموعه هستید من رو دنبال کنید. مشتاقانه منتظر نظرات شما هستم.

قسمت بعدی: مصاحبه شغلی مدتها قبل از روز مصاحبه شروع میشه!

برنامه‌نویسیمهارتارتباطاتگفتگوارتباط
توسعه دهنده front-end، علاقه‌مند به برنامه‌نویسی، لینوکس، نرم‌افزار آزاد، کتاب و تکنولوژی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید