محمد رازقی
محمد رازقی
خواندن ۵ دقیقه·۵ سال پیش

سه تکنیکی که کمک کرد شنونده‌ی بهتری باشم

عکس گرفته شده توسط Etienne Boulanger برداشته شده از سایت Unsplash
عکس گرفته شده توسط Etienne Boulanger برداشته شده از سایت Unsplash


سلام من محمد رازقی هستم، نویسنده‌ی خبرنامه‌ی چرخ چرخ چهارشنبه‌ها که در مورد موضوعات مختلف جالبی که در طول هفته میخونم اونجا می‌نویسم. اگه دوست داشتید پست‌های من رو بخونید اینجا رو ببینید و اگه دوست داشتین سابسکرایب کنید.

یکی از مهم‌ترین مهارت‌هایی که یک نفر می‌تونه توی هر رابطه‌ای داشته باشه توانایی اینه که شنونده‌ی خوبی باشه.

وقتی که اولین بار این جمله رو شنیدم که: «فلانی شنونده‌ی خوبیه» تصویری که در اون لحظه توی ذهنم شکل گرفت کسی بود که می‌نشست و فقط توی چشمات نگاه می‌کرد و تو فقط براش حرف میزدی. وقتی هم که تموم میشدی یه «خب» میگفت و باز تو ادامه می‌دادی به حرف زدن و اون فقط برای تو گوش بود.

از اولش واضح بود که این تصورم اشتباهه، ولی برام خیلی سخت بود که بفهمم چیه که یه آدم رو شنونده‌ی خوبی می‌کنه. خیلی وقتا سعی میکردم به رفتار دوستاییم که حس می‌کردم این قابلیت رو دارن دقت کنم و ببینم این نیروی جادوییشون چیه که از حرف زدن باهاشون خسته نمی‌شم و تمام حرفامو بهشون می‌زنم.

بزرگ‌تر که شدم کم‌کم در این مورد ببیشتر خوندم و تونستم چیزایی که قبلن شهودی میفهمیدم رو یکم دقیق‌تر کنم و این خیلی برام جذاب بود. و جذاب‌تر این بود که میدیدم خیلی آدم‌ها این قابلیت رو بدون اینکه بدونن دارن دقیقن چی کار میکنن دارن.

توی این پست سعی کردم سه تا کاری که باعث شدن شنونده‌ی بهتری باشم رو خیلی کوتاه توضیح بدم که اول از همه اگه یه وقتی در آینده حس کردم که یه جای کارم باز میلنگه بیام و اینا رو بخونم و یه یادآوری بشه برام و دوم هم اگه کس دیگه‌ای دوست داشت که شنونده‌ی بهتری باشه با خوندن این نوشته یه سرنخایی دستش بیاد و با تحقیق بیشتر بتونه این توانایی رو توی خودش پرورش بده.


به جای تمرکز روی مشکل فرد روی خودش تمرکز کنیم

خیلی از ما آدم‌ها از روی غریزه‌ای که در جریان تکامل برامون درست شده تبدیل شدیم به موجوداتی که دوست داریم مشکلات رو شناسایی و رفعشون بکنیم.

درسته که این توانایی توی زندگی روزمره خیلی به دردمون می‌خوره. ولی وقتی که یه نفر داره با ما در مورد مشکلی که براش پیش اومده صحبت می‌کنه در اکثر اوقات دنبال اینه که احساس شنیده شدن و درک شدن داشته باشه نه نصیحت شدن.

وقتی کسی که عصبانیه، ناراحته، یا افسرده‌س با شما از مشکلش حرف میزنه، بدترین کاری که شما می‌تونین بکنین اینه که برای رفع مشکلش بهش راه حل پیشنهاد بدین یا نصیحتش کنین. این کار شما رو به طرفِ مقابل مخاطبتون تبدیل می‌کنه و این حس رو بهش میده که دارین قضاوتش می‌کنین. در صورتی که اون دنبال کسیه که طرفِ خودش باشه و بهش گوش بده و در این حس باهاش شریک بشه.

البته که این راه حل‌های پیشنهادی ما توی این شرایط ممکنه واقعن بهترین راه برای حل اون مشکل باشن ولی توی این طور موارد باید به خودمون یادآوری کنیم که اون فرد از ما خیلی بیشتر درگیر این مسئله هست و به احتمال خیلی زیادی این راه حل قبلن به ذهنش رسیده یا یه نفر دیگه این رو بهش گفته و گوشزد کردن دوباره‌ی ما واقعن دردی رو دوا نمی‌کنه.

بعضی وقت‌ها هم آدم‌ها واقعن نیاز به مشورت و نصیحت ما دارن و یه راه حل خیلی ساده وجود داره برای اینکه بفهمیم کی یه نفر نیاز داره که ما برای مشکلش بهش مشورت بدیم: وقتی که خود اون فرد از ما همچین چیزی رو می‌خواد.

سوالایی بپرسیم که جوابای طولانی و بدون پایان دارن

مهم‌ترین دلیل سوال پرسیدن جواب گرفتنه. ما معمولن توی زندگی روزمره سعی می‌کنیم سوالاتمون رو طوری بپرسیم که جواب دهنده بتونه جوابش رو توی کوتاه‌ترین فرم ممکن بهمون بده تا وقت هر دومون کمتر گرفته بشه و ما هم سریع‌تر به هدفمون برسیم.

اما وقتی که شما قصد دارین با یه نفر مکالمه‌ی عمیق داشته باشین دیگه هدف فقط جواب گرفتن نیست و یک شنونده‌ی خوب کسیه که بتونه سوالای خوبی از طرف مقابلش بپرسه. سوالای خوب توی این طور موارد سوالایین که جواب مشخصی ندارن و میشه خیلی طولانی در موردشون صحبت کرد. مثلن:

  • به جای اینکه از دوستمون بپرسیم: «فیلمی که دیشب دیدی خوب بود یا نه؟»
    می‌تونیم بپرسیم: «نظرت در مورد فیلمی که دیشب دیدی چی بود؟»
  • به جای اینکه از بچمون وقتی از مدرسه برگشت بپرسیم: «مدرسه خوش گذشت؟»
    می‌تونیم بپرسیم: «تعریف کن امروز مدرسه چطور بود؟»
  • به جای اینکه از کسی که تیم لیدرش هستیم بپرسیم: «از تیم راضی هستی؟»
    می‌تونیم بپرسیم: «به نظرت چه تغییری توی ساختار تیم بدیم تا بازدهیمون بیشتر بشه؟»

یادمون باشه که بیشتر اوقات، پرسیدن سوالایی که جواب کوتاه دارن نشون میدن که چیز با اهمیت برای ما جواب اون سوال هست و سوالای پایان‌باز نشون میدن که ما بیشتر به خود فرد و ارتباطمون باهاش اهمیت می‌دیم.

راستی خیلی خوبه که سعی کنیم سوالایی که میپرسیم با چرا شروع نشن. سوالایی که با چرا شروع میشن معمولن این حس رو به طرف مقابل میدن که داره بازجویی میشه و ما رو به جای کنارش، در موقعیت مقابلش قرار میده.

چیزایی که میشنویم رو تکرار کنیم

احتمالن شما هم مثل من وقتی این رو می‌خونین حس کنین که این روش احمقانه‌ایه. ولی Reflective listening یکی از کارایی هست که تراپیست‌ها خیلی انجامش میدن و باور کنید یا نه دارن ازش جواب میگیرن.

چیزی که این روش میگه واقعن همینقدر ساده‌س. همون چیزی که طرف مقابلت داره بهت میگه رو [یه جور دیگه] براش تکرار کن. مثلن:

  • میگه: «داشتم دیوانه میشدم. به خاطر فوت مادرم خیلی ناراحت بودم و توی همون زمان دوست دخترم باهام بهم زد. نمیدونستم به خاطر کدومش ناراحت باشم»
    میتونیم بگیم: «واقعن خیلی تحت فشار زیادی بودی.»
  • میگه: «دو ساعت داشت برام این داستان مسخرشو تعریف میکرد و هر چی من بی‌اعتنایی میکردم ول نمیکرد»
    میشه گفت: «طرف ول کن نبودا. خیلی باس اعصابت خورد شده باشه»

وقتی که حرفا و احساسات یه نفر رو براش تکرار می‌کنیم از یه طرف نشون میدیم که داریم به صحبتاش دقیق گوش میدیم و از طرفی با تایید کردن احساساتش بهش اینو میفهمونیم که این احساسات کاملن معتبره و خودمونو باهاش همراه می‌کنیم و این باعث ایجاد یه رابطه‌ی خیلی عمیق‌تر بینمون میشه.



در پایان این نوشته دوست دارم بگم که دو سال پیش Ted Talkی رو دیدم در مورد یک تحقیق خیلی بزرگ که توی اون رفتار تعداد زیادی آدم رو از زمان بچگیشون تا سنین بالا مورد بررسی قرار داده بودن و به این نتیجه رسیده بودن که مهم‌ترین عامل برای خوشحالی انسان‌ها داشتن روابط خوب هست.

ضمن اینکه ازتون دعوت میکنم که حتمن این Ted Talk رو ببینین، امیدوارم که با بهتر گوش کردن به حرف عزیزانمون رابطه‌های عمیق‌تر و دوستیای محکم‌تری بسازیم.


شنوندهرابطهگوش کردنشنیدن
مدیر محصول مسیریاب بلد و نویسنده‌ی خبرنامه‌ی چرخ چرخ چهارشنبه‌ها: nl.marzghi.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید