ویرگول
ورودثبت نام
Nadem.marzieh
Nadem.marzieh
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

پایانِ زندگی

مارتین لوتر کینگ می‌گوید:”پایانِ زندگی زمانی آغاز می‌شود که در برابرِ مسائلِ مهم سکوت می‍کنیم.”

به نظرِ من زمانی که ما نمی‌توانیم از گفتنِ حرفِ حق دفاع کنیم گویی زنده نیستیم . زمانی که نتوانیم در برابر مسائلِ مهم اظهار نظر کنیم با  ترسو تفاوتی نداریم.

برخی از انسان‌ها ترجیح می‌دهند اگر نظری دارند آن را کتمان کنند. زمانی که حرفی حولِ ذهن‌مان بچرخد، اما ما نتوانیم آن را بیان کنیم فردی ضعیف هستیم.

بسیاری از افراد برای جلب رضایت دیگران ترجیح می‌دهند که سکوت اختیار کنند و یا از چیزی که حق نیست دفاع می‌کنند. در این صورت آنها نقابی بر صورت می‌نهند تا خودِ غیرِ واقعی‌شان را به دیگران جلوه کنند. آن‌ها صورتی دروغین از شخصیت‌شان را نشان می‌دهند.

به نظرم هرشخص دو وجه دارد. یک وجهش را به دیگران نشان می‌دهد و وجهِ دیگرش را در تنهایی برایِ خود آشکار می‌کند. در واقع دونیمه دارد: نیمه‌ای از آن تاریک و نیمه‌ی دیگرش روشن است.

پایانِ زندگی

ما وقتی جسارتِ این را نداشته باشیم تا بتوانیم در برابر مسائلی که نیاز است اظهارنظری داشته باشیم خود را پشتِ نقابی پنهان کنیم و به‌گونه‌ای رفتار کنیم که نظری نداریم به پایانِ زندگی‌ نزدیک می‌شویم.

سکوت و پایانِ زندگی
سکوت و پایانِ زندگی

البته شاید نتوان بر این افراد خرده گرفت. شاید آنها نمی‌دانند یا نیاموختند که باید از حق دفاع کنند و مهرِ سکوت را بشکنند.

اما تا چه زمانی می‌توان مهرِ سکوتی را برلب نشاند؟

باید یک روز تصمیم بگیرند که این سکوت را بشکنند و آنچه را که باید گفته شود را اظهار کنند.

شاید برخی از ما این رفتارمان را به والدین‌مان نسبت دهیم که آنها اینگونه به ما آموخته‌اند. اما والدین‌مان نیز از والدین‌شان آموخته‌اند.

حال که ما نسلی نواندیش هستیم، می‌توانیم خود و باورهای‌مان را تغییر دهیم.

البته تغییر کردن جسارت می‌خواهد. باید خودمان از اعماقِ وجودمان قصد داشته باشیم که تغییر کنیم.

من با بسیاری از اطرافیانم برخورد داشتم که در تنهایی‌شان به‌گونه‌ای سخن می‌گفتند که در جمعی نمی‌توانستند نظرِ حقیقی‌شان را بیان کنند.

شاید دلیلِ اصلیش ترس از دیگران و قضاوت‌های‌شان باشد. گاهی با یک اندیشه تاحدی با خود سخن می‌گویند و آن را در ذهن‌شان سبک و سنگین می‌کنند و در پایان شاید بر نوکِ زبان‌شان جاری باشد، امّا ترس از بیان کردنش دارند. چون از پیش‌داوری‌های دیگران و یا مخالفت‌شان می‌ترسند.

بنابراین در این لحظات ترجیح می‌دهند حرفی را در درونِ خود جای دهند و از آن کلامی نگویند و اینگونه خود را آزار دهند و در مقابل خیالشان راحت باشد که شخصی درموردشان قضاوت و یا مخالفت نکند و اینگونه تصور میکنند خود را در برابرِ دیگران حفظ می‌کنند.

زیرا حفظِ کردنِ خود در مقابلِ دیگران مهم‌تر از خود و احساسات‌شان است. شاید می‌پندارند اگر نظرشان را بیان کنند دیگران به چشم حقارت به آنها می‌نگرند و اینها همه تصوراتی است که آنها در ذهنِ خود با آنها کلنجار می‌روند و خود را آزار می‌دهند. شاید در اعماقِ ذهن‌شان دوست داشته باشند که جرأتِ اظهار را داشته باشند، اما با سکوت اختیار کردنِ خود مهرِ تأییدی بر ترس‌شان می‌زنند.

پایان زندگیزنانمرضیه نادمجرأت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید